گنجور

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۵) حکایت مرد خاک بیز

 

غرض آنست زین تا تو نباشی

نه این باشی نه آن هر دو تو باشی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۱ - حکایت

 

دو روزی کاندرین عالم تو باشی

بکن جهدی که با تو تو نباشی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۱ - حکایت

 

همه اندر تو باشد تو نباشی

حقیقت در خدائی خویش باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۹ - در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید

 

اگر بی سر شوی فانی نباشی

نمود جزو و کل را جان تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۹ - در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید

 

اناالحق گوی تا واصل بباشی

فنای عشق را لایق تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۹ - در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید

 

اناالحق گوی تا یکتا بباشی

میان جزو و کل رسوا تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۹ - در اظهار کردن قوّت و قدرت و استغناء کل فرماید

 

اناالحق گوی تا خونت بباشی

که حق حق حقیقت هم تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

اگر با خوف اگر بی خوف باشی

همی در عاقبت حیران بباشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۹ - و ایضاً در اسرار شیطان فرماید

 

اگر من گم شدم تو کم نباشی

نماند هیچ شیء جمله تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۲ - در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید

 

چو حق را میندانی خود که باشی

سزد گر در جهان هرگز نباشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

در آن دم دمدمه کلّی تو باشی

بوقتی کاندر این صورت نباشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۷ - در صفات جزو و کل بهر نوع بر اسرار حقیقت فرماید

 

تو باشی لیکن اینجا تو نباشی

چو تو بی‌تو شدی کلّی تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

در این صورت فرو شو تا تو باشی

پس آنگاهی بما یکتا بباشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

بقا اینجاست اگر فانی بباشی

بقای کل در اینجاگه تو باشی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید

 

تو هستیّ و ولیکن تو نباشی

چو او در تست آخر تو که باشی

عطار
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

گر ز مردان صاحب درد باشی

در مردی زنی گر مرد باشی

تو را با نفس پروردن بود کار

همان باشد که بت پرورد باشی

برو چون قطب ساکن باش و بر جای

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode