گنجور

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

زهی سلطان دارالملک افلاک

زهی تخت تو عرش و تاج لولاک

مجره زان پدید آمد که یک شب

فلک از دست قدرت جامه زد چاک

قزح زان آشکارا شد که یک روز

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنام کردگار هفت افلاک

که پیدا کرد آدم از کفی خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

نموده صنع خود در پارهٔ خاک

درونش عرش و فرش و هفت افلاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تو آن نوری که اندر هفت افلاک

همی گشتی بگرد کرّهٔ خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

چو تو شاهی بگرد کرّهٔ خاک

که آمد سایه بانت هفت افلاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

نه جا دید و جهت نه عقل و ادراک

نه عرش و فرش ونه هم کرّهٔ خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت

 

چه باشد گر نهی پائی بدین خاک

که بر سر داری از حق تاج لولاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

اگر او نیستی ریزیده در خاک

زن خود خواندیت این مرد غمناک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

به سجده اوفتاد آن مرد در خاک

زبان بگشاد کای دارندهٔ پاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۲) حکایت علوی وعالم ومخنّث که در روم اسیر شدند

 

نیارم سر به پیش بت فرو خاک

ورم خود سر زتن بُرّند بی باک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

چو باد آن مور یک یک ذرّهٔ خاک

برون می‌برد تا آن تل شود پاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

بمن گفتست گر تو این تل خاک

ازینجا بفگنی وره کنی پاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۴) حکایت امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه بامور

 

اگر امروز گامی می‌نهی پاک

نباید رفت صد فرسنگ در خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

 

بدو گفتند ای نیکو دل پاک

کجا خواهی که آنجا باشدت خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

به پیش شیخشان بنهاد برخاک

درختی دید آنجا سخت غمناک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

چو با هوش آمد آن افتاده بر خاک

ازو پرسید آن شهزادهٔ پاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود

 

خلیل آنجا نهادش روی بر خاک

زبان بگشاد کای دارندهٔ پاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۵) حکایت ایّوب علیه السلام

 

درآمد جبرئیل و گفت ای پاک

چه می‌باشی، بنال از جان غمناک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۷) حکایت زلیخا

 

پس آنگه گفت هان ای گوی چالاک

بهش رَو تا نیفتی در گَو خاک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۲) حکایت گناه کار روز محشر

 

پس آنگه گفت ای دارندهٔ پاک

زهی گستاخی آخر از کفی خاک

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۹
sunny dark_mode