عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
همه جان گردم و تن را بمانم
روان را از دل و جان وا رهانم

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
مرا توفیق ده تا حمد خوانم
صفات ذات تو بر لفظ رانم

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۲ - پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل
اگر عمرت بود زین پس بمانم
وگرنه جان به عشقت برفشانم

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
تویی در ضمن سر عقل و جانم
چنین گوهر فشان زان شد زبانم

عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۱ - المقاله الثالث عشر
ز خود چندین سخن تا چند رانم
چو میدانم که چیزی میندانم

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
مرا عمریست تادر بند آنم
که تا با هم دمی رمزی برانم

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
جواهر بین که از دریای جانم
همی ریزد پیاپی بر زفانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
بجز تو درجهان کس را ندانم
بجز تو جاودان کس را نخوانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
بلب گه جان دهم گه جان ستانم
ز خوبی هیچ باقی میندانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
اگرچه دردمند و ناتوانم
روا باشد که درمانی بدانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ازآن ترسم که گر راز نهانم
بگویم سر ببرّند از زبانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
بگل گفت ای شده در خون جانم
بجانم سیر کردی از جهانم

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن
کنون چون یافتی بس رایگانم
مکن هرگز سبک بر دل گرانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
الا ای دایه تا کی اشک رانم
بگو با من که تا جایت بدانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
زهی شهزاده کز ننگت چنانم
که میخواهم که در عالم نمانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل
سخن گرچه نگفت او نیک دانم
که میگفت او که سر تا پا زبانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
گلش گفت ای گرامی تر ز جانم
چه آوردی خبر از گلستانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
بدو گفت ای بتو دل زنده جانم
چگونه شکر تو گفتن توانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
کجایی ای گل بستان جانم
بیا تا چون گلت در دل نشانم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
مپرس از من که گر پرسی چنانم
که بوی خون زند از سوز جانم
