عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه
زبان بگشاد کای دانندهٔ راز
چو نیست این آفرینش را سری باز
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه
چو شمعم هر زمان بر سر نهی گاز
بدستی دیگرم جلوه دهی باز
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه
چو بو ایّوب خود را خانهٔ ساز
چو خانه ساختی در نِه بهم باز
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم
بسی زیر و زبر آمد در آن راز
حجابی مینشد از پیشِ او باز
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
مرا از پیشِ کعبه داد آواز
که ای بوبکر میدانی مرا باز؟
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
مرا با صد هزاران ناز و اعزاز
به پیش خویش خواند و کرد دَر باز
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۹) حکایت ماه و شوق او با آفتاب
زشیر شرک اگر خویت شود باز
بلوغت افتد از توحید آغاز
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم
بیک جَو این بندهم کرد آغاز
بیک جو این ادهم آمد آواز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
زبان بگشاد و زاری کرد آغاز
که عمری صرف کردم در تگ و تاز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
کجا میگشت عزرائیل ازو باز
همی جان برگرفتن کرد آغاز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
کجا بشنید عزرائیل این راز
کشیدش عاقبت چون شمع در گاز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
برون از وی کسی نشناسد این راز
بپرسید این معمّا را ازو باز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
کنون آن خواهم از تو ای سرافراز
که بس سرگشتهام چشمم دهی باز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
حکیمش گفت ای شاه سرافراز
چو نتوانی که چشم من دهی باز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد
درآید زود مادرشان بپرواز
نشیند بر سر کوهی سرافراز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد
که تا از هر بَدی اندر ره راز
جهانی نیکوئی یابی عوض باز
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
بصعوه گفت بر گوی اوّلین راز
زبان بگشاد صعوه کرد آغاز
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او
رها شد زو مگر بادی بآواز
بدرّید آن ز خجلت از سر ناز
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود
به شیر و مرغ و ماهی کرد دم ساز
بخون دل بپروردش باعزاز
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود
چنین آمد ز غیب الغیب آواز
که نمرودست این شخص سرافراز