عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۳ - در نموداری جان در اعیان فرماید
بر این گنج من خوردم که یارم
از آن گنجست اینجا آشکارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۶ - در حقایق و توحید کل فرماید
توقع یا رسول الله دارم
که ایشانند اینجا گاه یارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۲ - در نموداری عشق به هر انواع گوید
چنان در عشق شیخا بردبارم
که محکوم اندر اینجا نزد یارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید
خداوند نهان و آشکارم
که درهر جایگه بی گفت یارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است
دمی گر این زنی مردت شمارم
که بیشک این چنین کرده است یارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است
نیم دیوانه اما دید یارم
که یاراست اندرین سر آشکارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۵ - جواب دادن منصور شبلی را
ز وصل یار اینجا بیقرارم
کنون آویخته بر روی دارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۳ - جواب دادن منصور بایزید را
کنون عیسی ابر چرخ است چارم
ز شیبش تا به بالا هست طارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۹ - جواب دادن منصور مدعی را
در این بحر معانی غوطه آرم
نهان خواهم شد آن کو پایدارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۳ - جواب منصور شیخ جنید را (قس)
به هر نقشی که کردم آشکارم
در اینجا بازبین دیدار یارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۷ - در سر صفات بعیان عین الیقین فرماید
بخواهم کرد اکنون یادگارم
برای شیخ هان برروی دارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۳ - جواب دادن شیخ جنید عبدالسلام را
گهی در برگهی من در بحارم
گهی در عین خشکی پایدارم
عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید
بعیاری سر ایشان بیارم
تمام ملک را زرچوبه دارم
عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید
ز ایشان نام عیاری برآرم
شود این نام در دنیا چو یارم
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
ز آدم تا به این دم علم دارم
چو تخم عشق درجانت بکارم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید
صفاتش وصف کردن مینیارم
اگرچه جوهر دریاش دارم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۷ - در حکایت پدر و پسر و در کشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید
تو دارم در همه عالم تو دارم
که بی رویت دمی طاقت نیارم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۷ - در حکایت پدر و پسر و در کشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید
من اندر عشق رویت بیقرارم
که از سودای تو حیران و زارم