گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵ - عصا بیار که وقت عصا و انبان بود

 

مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود

نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود

سپید سیم زده بود و در و مرجان بود

ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت

[...]

رودکی
 

کسایی » دیوان اشعار » دولت سامانیان و بلعمیان

 

به وقت دولت سامانیان و بلعمیان

چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود

کسایی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

مرا چو دل به جوانی ز غم جدا نبود

ز عیش لاف زدن در جهان روا نبود

نوای عیش ز یاران همنفس باشد

چو همنفس نبود عیش را نوا نبود

ز هر ذخیره که اندر جهان کسی سازد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - وله ایضاً یمدحه و یعاتبه فیها

 

تویی که همّت تو از کرم جدا نبود

چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود

گمان مبر که بود رای پیرپا برجای

اگر زکلک تو در دست وی عصا نبود

چو مطرح افتد دست شریعت اندر پای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٩۵

 

ز راه بیخردی گفت بوالفضولی دی

مرا چو دید که جز میل انزوا نبود

چه گفت گفت که چون روزگار میگذرد

ترا که وجه معاشی ز هیچ جا نبود

جواب دادم و گفتم که این مپرس از من

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

 

بنور چشم پیمبر که نور ایمان بود

عقیق صفوت یاقوت شرع را کان بود

نبود هیچ بعذر احتیاجش از پی آن

که شمع جمع طهارت ازو فروزان بود

از آن بوصلت او زهره شد بدلالی

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۵

 

هلال غره دولت وجیه دولت و دین

که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود

هلال خواندمت زانکه زاده شمسی

وگرنه نام قمر، شمس را سزا نبود

به عهد خلقت اگر نافه دم زند از مشک

[...]

سلمان ساوجی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹

 

ز تازه شاخ گلی خانه ام گلستان بود

گل بهار امیدم بجیب و دامان بود

بجام آتش حسرت ز دود می ننشست

بخانه خس و خاشاک برق مهمان بود

ز چاک پیرهنش سیر گلستان کردم

[...]

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۲

 

قصیده ای که درآن مدح مرتضی نبود

چو سبحه ای است که از خاک کربلا نبود

وجود پاک تو و ذات حضرت نبوی

چو لفظ و معنی از یکدگر جدا نبود

بود ز شیر فلک ربتهٔ سگت افزون

[...]

جویای تبریزی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

سکندر آگهیش گرز لعل جانان بود

چه گونه این همه مشتاق آب حیوان بود

نه وصل یار میسر شود مرا نه مرگ رقیب

یکی از این دو اگر بود کار آسان بود

عجب مداراگر جای تست در دل من

[...]

سحاب اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

کسی که با سگ کوی تو آشنا نبود

به او مصاحبت عاشقان روا نبود

به میکده به گدایی هر آنکه چهره نسود

اگر چه خود جم عهد است پادشا نبود

مکن خلاف محبت که در طریقت عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - مرگ پدر

 

به کام من بر یک چند گشت گیهان بود

که با زمانه مرا عهد بود و پیمان بود

هزار دستان بد در سخن مرا و چو من

نه در هزار چمن یک هزاردستان بود

مرا چو کان بدخشان بد این دل دانا

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode