سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
چه رنگهاست که آن شوخدیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
گهی ز طیرهگری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۷ - از ترکیب بندی است در توحید و مناجات و پند و موعظت و منقبت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ز طبع پاک قوامی حدیث خوش خیزد
از این بود که ز هر ناخوشی بپرهیزد
اگرچه جنس نباشد گریزد از ناجنس
چو عندلیب که با عنکبوت نامیزد
خدایگانا دانی که تیغ اندیشه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲
کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد
سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست
که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
ضرورت است گرفتار عشق را که جفا
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴
چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد
اگر برابرش آیم به خشم برگردد
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد
به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣۶
کسیکه اهل خرد باشد آن سزد از وی
که همچو روغن از آب از شراب بگریزد
ور اتفاق فتد ساعتیش با احباب
که بی حجاب به بنت العنب در آویزد
اگر ضعیف شرابست اندکی نوشد
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵
اگر روم ز پِیاش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِیاش افتم چو باد بُگْریزد
و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
ایا حکیم مسیحا دم ستوده خصال
عوارضات ز تشخیص تو بپرهیزد
به هر مریض که چشم عنایت تو فتد
درین زمانه یقین دان نصیحت آمیزد
مراست یک مرضی واقع این زمان به بدن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد
هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد
به خون غیر دریغ است تیغش آلوده
مباد آنکه به جز خون عاشقان ریزد
میان صیدگهش زارم اوفتاده مگر
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶ - مخترع
لبت که برگ گل تر به باده آمیزد
دگر عجب که مسیحا ز باده پرهیزد
به عشوه نرگس شوخت به طرفة العینی
هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد
دلم ضعیف و می تندوش مگر ساقی
[...]
عرفی » ترکیب بند
چو حرف مدح تو کلکم بلوح انشی زد
دوید بر در جان لفظ و بانگ معنی زد
رسید مژده بروح از هوای خدمت تو
که خیمه درچمن صورت هیولی زد
زمکتب تو ضمیر که کسب دانش کرد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها » شمارهٔ ۱۶ - بخت خفته
چها که می کشم از دست بخت خفتهٔ خویش
که هر چه می کنم از خواب بر نمی خیزد
به آتش افکنمش ور به آبش اندازم
ورش بباد دهم خاک بر سرم بیزد
چه طالعی ست که دیرینه دوستان مرا
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح
چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد
سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
[...]