چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد
اگر برابرش آیم به خشم برگردد
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد
به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
کسی بجوید و با مهر او در آمیزد
شبی که بر سر کویش گذر کنم چون باد
رقیب او ز جفا خاک بر سرم بیزد
و گر به چشم نیازش نگه کنم روزی
به خشم درشود و فتنهای برانگیزد
در آتشم من و جز دیده کس نمیبینم
که بیمضایقه آبی بر آتشم ریزد
نه کار ماست چنین دوستی، ولی چه کنم؟
که اوحدی ز چنین کارها نپرهیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زحمتهای عشق و دشواریهای ارتباط با معشوق اشاره میکند. او میگوید که هرگاه به معشوق نزدیک شود، او با طعنه و از خود distance میگیرد و اگر از او فاصله بگیرد، معشوق به سوی او میآید. همچنین، شاعر به احساس خشم و تنشها در این رابطه اشاره دارد و میگوید که در حضور معشوق، آرامش ندارد و دائم در آتش عشق میسوزد. او به این نکته میرسد که این نوع عشق دردناک است، اما نمیتواند از آن بگریزد.
هوش مصنوعی: وقتی که من به سمت او تمایل دارم، او از من دور میشود و به طرز خاصی چه به صورتم بیندازد. اما وقتی که من رویم را برمیگردانم، دوباره به سمت من میآید و به من نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: اگر به او نزدیک شوم، عصبانی میشود و اگر رویش بنشینم، بلند میشود و میرود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق و محبت به دیگری به دور از من برود، برای من فرقی ندارد که هر زمان بخواهد این کار را انجام دهد.
هوش مصنوعی: در شبی که از کنار معشوق میگذرم، مانند بادی میوزم و رقیب او به خاطر ظلم و ستمش بر سر من خاک میپاشد.
هوش مصنوعی: اگر به چشمان او با خواهش نگاه بیندازم، ممکن است روزی از خشم برآشوبد و مشکلی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: من در آتش دلم میسوزم و تنها کسی که میبینم، فقط خودم هستم، و هیچکس نیست که بدون هیچگونه تردیدی، قطرهای آب روی آتش من بریزد تا کمی از آلامم را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی به چنین افرادی در توان ما نیست، اما چه کنیم؟ که اوحدی از این نوع کارها دوری نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
گهی ز طیره گری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
[...]
ز طبع پاک قوامی حدیث خوش خیزد
از این بود که ز هر ناخوشی بپرهیزد
اگرچه جنس نباشد گریزد از ناجنس
چو عندلیب که با عنکبوت نامیزد
خدایگانا دانی که تیغ اندیشه
[...]
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]
چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
[...]
کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد
سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست
که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
ضرورت است گرفتار عشق را که جفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.