گنجور

 
۱
۴۰۲
۴۰۳
۴۰۴
۴۰۵
۴۰۶
۵۸۶
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۴

 

ز بحر کسب هوا چند چون حباب کنیم؟

به هیچ و پوچ دل خویش چند آب کنیم؟

نظر چگونه به روی تو بی حجاب کنیم؟

که ما حجاب ز نظاره نقاب کنیم

بود ز روز قیامت حیات ما افزون

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۵

 

ز بوستان تو عشق بلند می گویم

چو شبنم از گل روی تو دست می شویم

نمی توان دل مردم ربود و پس خم زد

سواد زلف ترا مو بموی می جویم

ز بس که تشنه بوی وفای نایابم

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۶

 

چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم

که من به دست قضا این طریق می پویم

نظر به عذر گناه است جرم من اندک

به خون ز دامن آلوده داغ می شویم

چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۷

 

جنون کجاست که دستی به کار بگشاییم

ز کار چرخ گره غنچه وار بگشاییم

ز برق آه بسوزیم مهر و ماهش را

گره ز رشته لیل و نهار بگشاییم

چنین که تنگ گرفته است روزگار به ما

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۳

 

حذر کن از عرق روی لاله رخساران

که می کند به دل سنگ رخنه این باران

دو چشم شوخ تو با یکدگر نمی سازند

که در خرابی هم یکدلند میخواران

همیشه داغ دل دردمند من تازه است

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۴

 

به شکر این که نه ای، ای صراحی از دوران

به پای خم برسان سجده ای ز مخموران

ز لاف دیده وری بی بصر به چاه افتد

فزاید از ره نارفته کوری کوران

ز مال، تلخی حسرت بود نصیب حریص

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۵

 

هلال سیل فنایند خانه پردازان

به آب و گل نکنند التفات خودسازان

صبور باش به ناسازگاری ایام

که خار پیرهن عالمند ناسازان

درین نشیمن خاکی به چشم بسته بساز

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۶

 

خمار سوخت مرا ساقیا شراب رسان

مرا به چشمه حیوان ازین سراب رسان

گرت هواست که سیراب از محیط شوی

به کام تشنه لبان فیض چون سحاب رسان

رسید رشته به گوهر ز پیچ و تاب زدن

[...]

۱۴ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۷

 

صدای پا نبود در خرام درویشان

زمین به خواب رود زیر گام درویشان

چو نی اگر چه بود خشک، کام درویشان

شکر به تنگ بود در کلام درویشان

چه لذت است که بادست پخت بی برگی است

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۸

 

مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان

حذر کن از دل پر درد و دماغ سوختگان

نمی شود ز سیه خانه لیلی ما دور

همیشه زیر سیاهی است داغ سوختگان

ز جام لاله سیراب شد مرا روشن

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰۹

 

دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان

که را بود جگر کارزار زنده دلان؟

چراغ روز بود، آفتاب عالمتاب

نظر به دیده شب زنده دار زنده دلان

ز سردمهری باد خزان نبازد رنگ

[...]

۱۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۰

 

اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان

ز کشتگان تو شد خاک سر به سر پنهان

ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد

کجا به زلف شود موی آن کمر پنهان؟

همیشه محو پریخانه سلیمان است

[...]

۱۵ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۱

 

نمی شود سخن راست در دهان پنهان

که تیر را نکند خانه کمان پنهان

به دل مساز نهان عشق را که ممکن نیست

که مه شود به سراپرده کتان پنهان

نمی کنم هوس طول عمر، تا شد خضر

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲

 

زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن

نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن

ازان همیشه تر و تازه است سنبل زلف

که بی حجاب کند با تو دست در گردن

ز خاک، دست و گریبان به سرو برخیزد

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۳

 

به آه گرم ز خود پاک می توان رفتن

ازین کمند به افلاک می توان رفتن

به نیم چشم زدن، زین جهان به آن عالم

ز شاهراه دل چاک می توان رفتن

ازین جهان پر از دود و گرد، برگردون

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۴

 

سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن

بود به گوش گران حرف بی صدا گفتن

نه آنچنان تو به بیگانگی برآمده ای

که در لباس توان حرف آشنا گفتن

به داد من برس ای کافر خداناترس

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۵

 

به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن

به قدر گریه و آه است آب و تاب سخن

زبان خامه به بانگ بلند می گوید

که می شود ز دل چاک فتح باب سخن

گلابها اگر از آفتاب تلخ شوند

[...]

۱۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۶

 

گشوده است در فیض رخنه دیوار

به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟

صدف ز دیده دریانژاد من دارد

ز ابر آب گرفتن، عوض گهر دادن

کمینه بازی مژگان خونفشان من است

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۷

 

خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن

به خواب، مخمل بی درد را رها کردن

درین ریاض، سرانجام بال پروازست

چو غنچه پیرهن خویش را قبا کردن

چه عقده وا کند از دل جهان پست مرا؟

[...]

۱۴ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۸

 

ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن

به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن

چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام

چه لازم است تملق به باغبان کردن؟

دل تو نرم به افسون ما کجا گردد؟

[...]

۱۰ بیت
صائب
 
 
۱
۴۰۲
۴۰۳
۴۰۴
۴۰۵
۴۰۶
۵۸۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۷۰۵