گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸

 

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است

چون آینه پرواز نگاهم ته بال است

بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش

تا چینی ما خاک نگشته‌ست سفال است

سایل به‌کف اهل‌کرم‌گر به غلط هم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹

 

داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است

ناله گر بال کشد گردن مینای دل است

نیست بی‌شور جنون، مشت غباری زین دشت

ششجهت‌، عرض پریشانی اجزای دل است

دهرگو تنگتر از قطرهٔ خونم گیرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰

 

ستم شریک من یاس خوشدن ستم است

حریف عذر هزار آرزو شدن ستم است

دلی‌ست در بغلت بو کن و تسلی باش

چو آهوان ز هوا نافه جو شدن ستم است

مرا به حیرت آیینه رحم می‌آید

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹

 

ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است

فروغ گوهر بینش چو شمع جانکاه است

کجا بریم ز راهت شکسته‌بالی عجز

ز خویش نیز اگر رفته‌ایم افواه است

ثبات رنگ نکردم ذخیره اوهام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷

 

نه عشق سوخته و نه هوس‌گداخته است

چو صبح آینهٔ ما نفس‌گداخته است

سلامت آرزوی وادی رحیل مباش

که عالمی به فسون جرس گداخته است

به خلق سبقت اسباب پختگی مفروش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴

 

زبس به خلوت حسن توبارآینه است

نگاه هر دو جهان در غبار آینه است

هجوم چاک‌گل آغوش شبنم است اینجا

بهار هم چقدر دلفگار آینه است

کدام جلوه‌ که محتاج صافی دل نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵

 

ز نقش پای تو کابینه ‌دار آینه است

بساط روی زمین را بهار آینه است

اگر ز جوهر آیینه نیست دام به دوش

چرا زروی تو حیرت شکار آینه است

به یاد جلوه نظر باختیم لیک چه سود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است

حباب دیدهٔ قربانی نگا‌ه کسی است

کنون سفیدی چشم‌ گهر یقینم شد

کز انتظارکف بحر دستگاه کسی است

بهار ناز ز جیب نیاز می‌بالد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲

 

به‌گلزاری‌که حسنت بی‌نقابست

خزان در برگریز آفتابست

زشرم یک عرق‌گل‌کردن حسن

چو شبنم صد هزار آیینه آبست

جنون ساغرپرست نرگس‌کیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱

 

کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست

به هر طرف رودم دل تجلی‌آبادست

مکن به آینه تکلیف نامه و پیغام

که در حضور نویسی تحیر استادست

تعلقی به دل ما خیال بشه نکرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

نه دیر مانع و نی‌کعبه حایل افتادست

ره خیال تو در عالم دل افتادست

فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت

که حسن سرکش و آیینه غافل ‌افتادست

حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳

 

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست

به قدر سعی دراز است راه مقصد ما

وگرنه در قدم عجز منزل افتادست

نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴

 

گداز امن درین انجمن کم افتادست

به خانه‌ای که تویی سقف آن خم افتادست

ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهی‌کرد

گره به رشتهٔ تدبیر محکم افتادست

مگر به سجده توان پیش برد ناز غرور

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵

 

فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست

که ذر بر تو مراکار با من افتادست

کجا روم ‌که چو اشکم ز سعی بخت نگون

به پیش پا همه از پا فتادن افتادست

چو غنچه محرم زانوی دل شو و دریاب

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸

 

دل از بهار خیال توگلشن رازست

نگه به یاد جمالت بهشت‌پردازست

خیال مرهم‌کافورگل فروش مباد

به روی تیغ توام چشم زخم دل بازست

توبرق جلوه‌، نگه دشمنی‌،‌کسی چه‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹

 

تو محو خواب و در سیرکن‌فکان بازست

مبند چشم‌که آغوش امتحان بازست

درین طربکده حیف است ساز افسردن

گره مشوکه زمین تا به آسمان بازست

کجا دمید سحرکز چمن جنون نشکفت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰

 

دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست

از حضور آفتاب آیینهٔ ما آتشست

پیکر ما همچو شمع ازگریهٔ شادی‌گداخت

اشک‌هرجا بنگری آب‌است‌، اینجا آتشست

تا نفس‌باقی‌ست عمر از پیچ‌وتاب آسوده نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱

 

تا به‌کی خواهی زلاف بخت بر سرها نشست

برخط‌تسلیم می‌باید چونقش پا نشست

مگذر از وضع‌ ادب تا آبرو حاصل کنی

چون به خود پیچیدگوهر در دل دریا نشست

برتریها منصب اقبال هر نااهل نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲

 

هوس ‌به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست

ز عافیت قدحی داشتیم آه شکست

ز خیره چشمی حرص دنی‌ مباش ایمن

که خلق ‌گرسنه بر چرخ قرص ماه شکست

در این جنونکده‌ شرمی‌ که هر که چشم‌ گشود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹

 

شهید خنده زخمم ‌که تیغ‌ همدم اوست

کباب ‌گلشن داغم ‌که شعله شبنم اوست

شکار ناز غزالی‌ست‌، ناتوان دل من

که رنگ دهر به فتراک بستهٔ رم اوست

تو را به ملک ملاحت سزد سلیمانی

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴
sunny dark_mode