گنجور

 
بیدل دهلوی

نه دیر مانع و نی‌کعبه حایل افتادست

ره خیال تو در عالم دل افتادست

فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت

که حسن سرکش و آیینه غافل ‌افتادست

حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست

ادب‌پرستی و دیدار مشکل افتادست

چه وانمایدم این هستی عدم تمثال

ندیدن آینه‌ای در مقابل افتادست

در آن مقام‌ که عدل ‌کرم به عرض آید

بریدنیست زبانی که سایل افتادست

ترددی ‌که در او مزد راحت است‌ کجاست

نفس در آتش پرواز بسمل افتادست

ز بس غبار که دارد طبیعت امکان

سفینه در دل دریا به ساحل افتادست

بلای‌ کج روی‌ات را کسی چه چاره‌ کند

که هرزه‌گردی‌ و رختت به منزل افتادست

چگونه حسن به صد رنگ جلوه نفروشد

که جای آینه در دست او دل افتادست

به آن بضاعت عجزم که گاه بسمل من

به جای خون عرق از تیغ قاتل افتادست

به‌ کلفت دل مأیوس من ‌که پردازد

هزار آینه زین رنگ درگل افتادست

کدام ناله‌، چه دل‌، بیدل آن قدر دانم

که حیرتی به خیالی مقابل افتادست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست

زبان چه کار کند کار بادل افتادست

دلا، تغافل او التفات پنهان است

مگو که یار زحال تو غافل افتادست

من از محیط محبت همین نشان دیدم

[...]

نظیری نیشابوری

تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست

به کعبه بتکده من مقابل افتادست

صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان

که روح ماست به دنبال محمل افتادست

سپند طالع من حرز ان یکاد کنید

[...]

بیدل دهلوی

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست

به قدر سعی دراز است راه مقصد ما

وگرنه در قدم عجز منزل افتادست

نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه