تو محو خواب و در سیرکنفکان بازست
مبند چشمکه آغوش امتحان بازست
درین طربکده حیف است ساز افسردن
گره مشوکه زمین تا به آسمان بازست
کجا دمید سحرکز چمن جنون نشکفت
تبسمی که گریبان عاشقان بازست
به معبدیکه خموشان هلاک نام تواند
چو سبحه بر دریک حرف صد دهان بازست
به هر طرفگذری سیر نرگسستانکن
به قدر نقش قدم چشم دوستان بازست
به پیش خلق ز انداز عالم معقول
زبان ببند که افسار این خران بازست
درین هوسکده غافل ز فیض یأس مباش
دریکه بر رخ ما بسته شد همان بازست
ز جا نرفته جنون هزار قافلهایم
جرس بنالکه بر ما ره فغان بازست
به جادههای نفس فرصت اقامت عمر
همان تأمل شاگرد ریسمان بازست
بهکنه سود و زیانکیست وارسد بیدل
متاعها همه سربسته و دکان بازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.