گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - در جواب هجوی که در بارهٔ او گفته بودند

 

شنوده‌ای دم خاقانی از مدیح کسان

کنون هجای خسان می‌شنو که هم شاید

هجای بولهب ایزد بگفت و می‌شایست

که او هجای سگی گفت رو که هم شاید

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۷ - در تولد دختر خود

 

یکی دو زایند آبستنان مادر طبع

ز من بزاد به یکباره صدهزار پسر

یکان یکان حبشی چهره و یمانی اصل

همه بلال معانی، همه اویس هنر

یگانهٔ دو سرا و سه وقت و چار ارکان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵

 

خلیفه گوید خاقانیا دبیری کن

که پایگاه تو را بر فلک گذارم سر

دبیرم آری سحر آفرین گه انشا

ولیک زحمت این شغل را ندارم سر

به دستگاه دبیری مرا چه فخر که من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰۴

 

منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را

ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش

فلک به مسخرهٔ مست پشت خم ز فتادن

ز زخم سیلی مردان کبود گردن پستش

به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۸ - این قطعه را ارتجالا ساخته و به دار الخلافهٔ بغداد فرستاده است

 

چو آسمان ورق عهد مقتفی بنوشت

برآمد آیت مستنجد از صحیفهٔ حال

چو صبح صادق دین را نهفت ظل ابد

برآمد از پس صبح آفتاب عرش ظلال

چه آفتاب که سهمش چو آفتاب از ابر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳۲ - این قطعه را در جواب قصیدهٔ رشید وطواط گفته است

 

ز گفتهٔ تو بجوشید طبع خاقانی

جواب داد به انصاف اگرچه دید ستم

که گر به ذکر تو دیگر قلم بگردانم

پس این زبان چو تیغم به تیغ باد قلم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۵ - در مرثیهٔ جمال الدین اصفهانی وزیر صاحب موصل و وحید الدین عموی خود

 

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۵ - در طیبت

 

من این دو لفظ مثل سازم از کلام عوام

به قوت آنکه ز هر شوخ چشمم آید خشم

که مرد را رگ چشم است بسته بر رگ کون

که چون برید رگ کون بریده شد رگ چشم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۲

 

منم سرآمد دوران که طبع من داند

چهار جوی جنان از پی جهان کندن

به من به جنبش همت توان رسید بلی

گهر چگونه توان یافت جز به کان کندن

هزار سال فلک جان کند نشیب و فراز

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۶

 

شب رحیل چو کردم وداع شروان را

دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من

شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس

ارس بنالید از درد حال و قصهٔ من

به تیزی دم من بود و پری غم من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۷

 

منم که همچو کمان دستمال ترکانم

همه ز غمزه خدنگ آخته به کینهٔ من

خدنگ غمزهٔ ترکان نکرد با دلم آنک

نهیب رنج عرب می‌کند به سینهٔ من

اگر نه کعبه بدی، در عرب چکار مرا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۸

 

کمین گشادن دهر و کمان کشیدن چرخ

برای چیست؟ ندانی برای کینهٔ من

ز نوک ناوک این ریمن خماهن فام

هزار چشمه چو ریماهن است سینهٔ من

من آفتابم سایه نیم که گم کندم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۳

 

به نسبت از تو پیمبر بنازد ای سید

که از بقا نسب ذات توست حاصل ازو

عزیز ز تو کس نیست بر پیمبر از آنک

سلالهٔ گل اوئی و لالهٔ گل او

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۷

 

زری که نقد جوانی است گم شد از کف عمر

در این سراچهٔ خاکی که دل خرابم ازو

به آب دیده نبینی که خاک می‌شویم

بدان طمع که زر عمر باز یابم ازو

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۲

 

دبیر ما به صفت روبه است گوا دم او

بلی هر آینه روباه را دم است گواه

همه به سجده نظافت دهد مساجد را

بلی منظف مسجد بود دم روباه

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۹ - در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم

 

افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است

مانا ز بخت یافت نگین پیمبری

پیش سپید مهرهٔ قدرش زبون‌تر است

از بانگ پشه دبدبهٔ کوس سنجری

از بهر آنکه نامهٔ درگاه او برد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۷ - در هجو رشید الدین وطواط

 

رشیدکا ز تهی مغزی و سبک خردی

پری به پوست همی دان که بس گران جانی

گه شناس قبول از دبور بی‌خبری

گه تمیز قبل از دبر نمی‌دانی

سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode