گنجور

 
خاقانی

شب رحیل چو کردم وداع شروان را

دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من

شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس

ارس بنالید از درد حال و قصهٔ من

به تیزی دم من بود و پری غم من

خروش سینهٔ من داشت جوش غصهٔ من