گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱ - در مدح نصر بن احمد سامانی

 

همی برآیم با آن که برنیاید خلق

و برنیایم با روزگار خورده کریز

چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان

چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز

رودکی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۸ - در ثنای ممدوح

 

نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز

یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز

عسجدی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - ستایش سیف الدوله محمود

 

مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز

ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز

مسعود سعد سلمان
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۵

 

چهار چیز همی خواهم از خدای ترا

بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز

به پات اندر خار و به دستت اندر مار

به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز

انوری
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز

چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز

یکی لباس جوانی دوم امید و امل

سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز

ادیب صابر
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

ایا شهی که ز آثار نعل شبرنگت

حسد برد به گه حمله صاحب شبدیز

تویی که بر تن خصم تو دِرع داوودی

ز رمح و تیغ تو پرویزنی بود خون بیز

چو ظلم بر در دروازه وجود رسید

[...]

ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟

بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز

ببوی باده بر آمیز نکهت گل را

که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز

مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶

 

بده به یار می خوش گوار شورانگیز

عقیق‌رنگ، معنبر نسیم، مشک آمیز

زمانه بر روش دور خویش می‌گردد

نه سازگاری او معتبر بود نه ستیز

گرت به دوست تقرب خوش آمد از خود دور

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۹

 

دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز

به دلخوشی می صافی به جام روشن ریز

شراب و شاهد و مطرب به مجلس آر، کنون

که در صبوح نشسته ست صوفی گه خیز

چو رفت توبه ام، ار صاف نیست، درد سیاه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

ایا بحسن چو شیرین بملک چون پرویز

قد تو سرو روانست و سرو تو گل ریز

بروزگار تو جز عاشقی کنم نسزد

بعهد خسرو چون کار خر کند شبدیز

اگر ز لعل تو مستان عشق نقل خوهند

[...]

سیف فرغانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز

دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز

فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد

هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز

خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد

[...]

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷

 

دلم فدای تو باد ای نسیم عنبر بیز

به دستگیری افتاده ای چو من برخیز

چنین که چشم تو هر گوشه ای کمین دارد

چگونه دل بنشیند به گوشه ی پرهیز

زبس که آتش رخساره ی تو می افروخت

[...]

ابن حسام خوسفی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶

 

رسول از ره معجز حکیم جانبخش است

مسیح مرده او از حدیث شکر ریز

مگو رسول حدیثست حکمت آمیزش

بگو مسیح بود حکمتش حدیث آمیز

اهلی شیرازی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

ببند دست و می از شیشه در گلویم ریز

که من به قول دف و چنگ نشکنم پرهیز

غبار بر می همچون زلال ننشیند

قضا ز بام به غربال گو بلا می بیز

ز هول صور سرافیل بی خبر مانیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

غمم به عیش درآمیخت عشق رنگ آمیز

کنون نه هست غمم کند و نی نشاطم تیز

دلم به بام و در یار می رود هر دم

تو ای تن به زمین مانده در دلم آویز

دلم به غمزه جادووشی در افتادست

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » ترکیب بند

 

سمند وهم شد از اوج عرش گرد انگیز

مگر رکاب ثنای تو زد بر او مهمیز

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰۲

 

نکرد در دل من کار، عشق شورانگیز

زهیزم تر من شد فسرده آتش تیز

عجب که راه به دیر مغان توانم یافت

مراکه نیست به جز سبحه هیچ دستاویز

به زاهدان نکند می ز ننگ آمیزش

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

دلم فدای امام زمان شد و جان نیز

ببین که آتش شوق امام چون شد تیز

فدای دوستی اهلبیت پیغمبر

هزار ساله عبادت به تقوی و پرهیز

غلام آن حضراتم که رهنما بودند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

دلم فدای امام زمان شد و جان نیز

ببین که آتش شوق امام چون شد تیز

فدای دوستی اهلبیت پیغمبر

هزار ساله عبادت به تقوی و پرهیز

غلام آن حضراتم که رهنما بودند

[...]

فیض کاشانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

رسید نامهٔ عنبرفشان مشک آمیز

به این فقیر دعاگوی بی کس و بی چیز

چو گل گشودم و همچون صبا ز خود رفتم

به آن امید که بینم مگر جمال تو نیز

رسید دام خط و دانه های نقطه در او

[...]

سعیدا
 
 
۱
۲
sunny dark_mode