ببند دست و می از شیشه در گلویم ریز
که من به قول دف و چنگ نشکنم پرهیز
غبار بر می همچون زلال ننشیند
قضا ز بام به غربال گو بلا می بیز
ز هول صور سرافیل بی خبر مانیم
چو دامن تو بگیریم روز رستاخیز
ببخش جاذبه یی تا ز خود برون آییم
که نیست غیرگریبان چاک دست آویز
به دام و قید تو آییم و در تو نیست شدیم
که از کمند تو جز در تو نیست روی گریز
تو را به کشتن ما خجلت و محابا نیست
که هست گردن ما نرم و تیغ قهر تو نیز
کنون نیاز ریایی ما بر آتش نه
که سوی روضه نیاریم کاه دودانگیز
چگونه ساعد شیرین به گردن اندازد
جفاکشی که به گردن همی کشد شبدیز
«نظیری » از تو قدح برنبید تنگ شده
تو در کنار نمی گنجی از میان برخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.