وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح خاقان کمال الدین محمود خسرو توران
ایا ز غایت خوبی چو یوسف یعقوب
سپاه عشق تو شد غالب و دلم مغلوب
تویی بمصر نکویی امیر چون یوسف
منم بخانهٔ احزان اسیر چون یعقوب
دلم همیشه هوای ترا بود طالب
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - در مطایبه گوید
زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز
چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب
دهان لاله رخانم به خنده بازگشای
از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶
نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب
به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب
شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت
مرا غریب بماندند و کرد رای غروب
سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - مدح مظفرالدوله قزل ارسلان
به بست شرع سلامت گذار بر سوی نوب
برست بحر شریعت ز موج هر آشوب
گشاد بهره ی وصل دو شاه یوسف چهر
در اشتیاق سبق برده هر دو از یعقوب
سلام کرد یکی را، ظفر ز روی خشوع
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
پناه ملک جهان مقتدای روی زمین
توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب
توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند
زمام خویش دهد مشتری به دست غروب
توئی که هست ملاقات تو جلای عیون
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
چو عشق پرده بر افکند و عقل شد محبوب
چه باک که از آن به دیوانگی شدم منسوب
به عشق پرتو خورشید عشق می جویم
وگرنه عقل چه بیند به دیده ی معیوب
قدم چو باز نگیرم همه به دست آرم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خوب
یکی سواد و دوم نقطه و سیم مکتوب
سواد و نقطه و مکتوب اوست بر دل من
یکی بلا و دوم فتنه و سیم آشوب
بلا و فتنه و آشوب او بود ما را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خوب
به غمزه دل بر باید ز سالک مجذوب
بلای مردم اهل نظر بود چشمت
به ناز اگر به در آیی ز مکتب، ای محبوب
دهان یار نیاید رقیب را در چشم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
که نیست شرط محبت جدائی از محبوب
چو هست در ره مقصود قرب روحانی
چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب
چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
ایا چوحسن بمعنی نکو بصورت خوب
وصال تست مرا همچو عافیت مطلوب
شهید عشق تو بعد از اجل چو جان زنده
گدای کوی تو نزد همه چو زر محبوب
چو جان حدیث تو شیرین ولیک شورانگیز
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب الروایات(والمصائب)
برای دیدن وی همچو طالب و مطلوب
به شهر مصر ز کنعان روانه شد یعقوب
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۷ - آمدن بشیر از جانب یوسف به خدمت یعقوب
روایتی شده از راویان بسی مطلوب
برای علت دوری یوسف از یعقوب
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۷ - آمدن بشیر از جانب یوسف به خدمت یعقوب
سئوال کرد چه خواهی ز خانه یعقوب
جواب داد که دارم ز یوسفش مکتوب
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)
روایتی به نظر آمد از حیات قلوب
که هست راوی این قول ابن شهر آشوب
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - بشهر قم پس از تسطیح راه فرماید
ایا نگار دل آویز ترک شهرآشوب
که هم ضیأعیونی و هم حیات قلوب
شنیده بودم از بخردان و دانایان
که ناگزیر ز خوی بداست صورت خوب
وفا بجای نه آنرا که غمزه سرمست
[...]
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
نموده در پس که آفتاب تازه غروب
سواد شهرری از دور نیست پیدا خوب
جهان نه روز بود در شمر نه شب محسوب
شفق ز سرخی نیمیش بیرق آشوب