گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خوب

یکی سواد و دوم نقطه و سیم مکتوب

سواد و نقطه و مکتوب اوست بر دل من

یکی بلا و دوم فتنه و سیم آشوب

بلا و فتنه و آشوب او بود ما را

یکی مراد و دوم مونس و سیم مطلوب

مراد و مونس و مطلوب هر سه از من شد

یکی جدا و دوم غالب و سیم مغلوب

جدا و غالب و مغلوب هر سه باز آید

یکی غلام و دوم دولت و سیم مرکوب

غلام و دولت و مرکوب با سه چیز خوش است

یکی حضور و دوم شادی و سیم محبوب

حضور و شادی و محبوب من بود خسرو

یکی شراب و دوم ساقی و سیم محبوب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

ایا ز غایت خوبی چو یوسف یعقوب

سپاه عشق تو شد غالب و دلم مغلوب

تویی بمصر نکویی امیر چون یوسف

منم بخانهٔ احزان اسیر چون یعقوب

دلم همیشه هوای ترا بود طالب

[...]

انوری

زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز

چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب

دهان لاله رخانم به خنده بازگشای

از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب

ادیب صابر

نماز شام چو کرد آن لطیف کودک خوب

به عزم راه نشاط رکاب و رای رکوب

شبم دو شد که دو خورشید در یکی ساعت

مرا غریب بماندند و کرد رای غروب

سپهر و مهر چو او پای در رکاب نهاد

[...]

اثیر اخسیکتی

به بست شرع سلامت گذار بر سوی نوب

برست بحر شریعت ز موج هر آشوب

گشاد بهره ی وصل دو شاه یوسف چهر

در اشتیاق سبق برده هر دو از یعقوب

سلام کرد یکی را، ظفر ز روی خشوع

[...]

مجد همگر

پناه ملک جهان مقتدای روی زمین

توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب

توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند

زمام خویش دهد مشتری به دست غروب

توئی که هست ملاقات تو جلای عیون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه