فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳ - نیز او راست
به حق آن که مرا هیچ کس به جای تو نیست
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست
جفا چه باید کردن بر آن که در تن او
روانِ شیرین، شیرینتر از هوای تو نیست
بنفشه مویا! یک موی نیست بر تن من
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱
بهشت من بدو گیتی بجز سرای تو نیست
مرا بهشت و سرا هم بجز برای تو نیست
دلم نباشد راضی بدل ربودن آن
گه بسته با دل و جانی و او بجای تو نیست
تنم بپای ببست و دلم بپای ببست
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۵ - النوبة الثالثة
بحقّ تو، بحق مهر تو، بصحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست
ترا خوش است که هر کس ترا بجای منست
مرا بتر که مرا هیچ کس بجای تو نیست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم
ز کوش ای دل پردرد پای باز مکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
و آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم
ز کویش ای دل پر درد پای باز مکش
اگر چه دانم کین بادیه بپای تو نیست
بر آستانه سر درد بر زمین میزن
که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰
به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست
ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست
مباد جانم بیغم اگر فدای تو نیست
مباد چشمم روشن اگر سقای تو نیست
وفا مباد امیدم اگر به غیر تو است
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست
سزای آنک زید بیرخ تو زین بترست
سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست
نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷
کدام جان گرامی که مبتلای تو نیست
کدام طایر قدسی که در هوای تو نیست
کدام سر نه سراسیمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۹
کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست
کدام سر که سراسیمه هوای تو نیست
کدام طایر قدسی نشد گرفتارت
کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست
کدام سینه نشد آستان درد و غمت
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست
طبیب جان خرابم کسی ورای تو نیست
کسیکه پرسش خسته دلان کند دایم
بدور حسن تو جانا بجز جفای تو نیست
غریب و بی کسم و در جهان مرا باری
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۱
به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
فرو رود به زمین هر که در هوای تو نیست
مگر تو خود به خموشی ثنای خودگویی
وگرنه هیچ زبان در خور ثنای تو نیست
شکوه بحر چه سازد به تنگنای حباب؟
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
کدام دل که نه آسیمه سر برای تو نیست
کدام سر که نه شوریده در هوای تو نیست
اجل دوید به بالین و خوش دلم به هلاک
ولی دریغ که امشب سرم به پای تو نیست
فلک نداد امانم که کشته ی تو شوم
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
کدام شه که گدای در سرای تو نیست
چگونه شاه تواند شد ار گدای تو نیست
چو خاک پای تو گشتند سر شدند سران
سری چگونه کند سر که خاکپای تو نیست
اگر بعرش پرد مرغ آشیان گلست
[...]