گنجور

 
فرخی سیستانی

به حق آن که مرا هیچ کس به جای تو نیست

جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

جفا چه باید کردن بر آن که در تن او

روانِ شیرین، شیرین‌تر از هوای تو نیست

بنفشه مویا! یک موی نیست بر تن من

که همچو بُرده‌دل من، هوا نمای تو نیست

به جان تو و به مهر تو و به صحبت تو

که دیده بَر کَنم ار دیده در رضای تو نیست

تو را خوش است و تو را هر کسی به جای من است

مرا بَتر، که مرا هیچ کس به جای تو نیست