مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۲
چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
به من نگر تو بدان چشمهای مستانه
ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است
که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه
دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸
پدید نیست اسیران عشق را خانه
کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه
چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم
که خسته شد جگر آشنا و بیگانه
نخست گفتمت: ای دل، به دام آن سر زلف
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۴٨
پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد
ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه
چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من
اگر قبول کنی اینت پند فرزانه
تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵١
خدایگان فصیحان دهر ابن یمین
توئی که هست فضایل ترا و همتانه
بریخت خون بسی ملحد این مه روزه
ازو ملول جهانیست بنده تنها نه
بروز زحمت دق باشد و شب استسقا
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵٩
سرا فاضل دهر ایرج ایکه در همه فن
بسان مردم یکی فن کسیت همتانه
بنزد بنده رسید از تو قطعه ئی که بلطف
ندانم آبحیات آنچنان بود یا نه
سئوال کرده لطیفانه نکته ئی که مرا
[...]

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق میفرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
[...]

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۷
مرا که در دل و جان آرزوی بریانه
دو دیده در غم نان چون کباب گریانه
شنیده ای صفت اشتیاق مجنون را
مرا به کله و گیپا هزار چندانه
زشوق حلقه زنجیر زلبیا امروز
[...]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷
شدم ز مدرسه و خانقاه بیگانه
سر نیاز من و آستان میخانه
صدای ذکر ریایی نمی دهد ذوقی
خوشا نوای نی و نعره های مستانه
ز شیخ شهر چه می پرسی و محاسن او
[...]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷
خوش آنکه بود ز تو خانه ام پریخانه
کجا شدی که شدم بی رخ تو دیوانه
ز آشنایی عشقت چه حاصل است مرا
جز آنکه گشته ام از صبر و هوش بیگانه
حدیث وصل تو هر شب ز هوش می بردم
[...]

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴
منم ز شوق جمال تو مست و دیوانه
بملک عشق و جنونم عجایب افسانه
شنیده ام رخ ساقی توان بمستی دید
ز کنج صومعه زین رو شدم به میخانه
بوصل دوست چو خواهی که آشنا گردی
[...]

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴ - سئوال اعرابی از اسخیای مدینه
به همره عرب آن شهریار فرزانه
روانه گشت ز مسجد به جانب خانه

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۶ - سئوال از ملک الموت
پدر به شام نباشد مگر دگر خانه
که دادهاند به ما جا به کنج ویرانه

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۷ - آمدن بشیر از جانب یوسف به خدمت یعقوب
ز جای عترت زارت خبر دهم یا نه
گهی به گوشه زندان گهی به ویرانه

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص)
که ای شده ز خدا و رسول بیگانه
مرا شناسی و لب تشنه میکشی یا نه

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
علیالصباح که بر طرهات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه
گر از بهشت گریزد کسی رواست بسی
که هست چون تو بهشتیرخیش درخانه
کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من
[...]
