گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد

بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد

حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی

که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد

ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

به بوی زلف تو دادم دل شکسته به باد

بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد

ز دست ناله و آه سحر به فریادم

اگر نه صبر به فریاد من رسد فریاد

چو راز من بر هر کس روان فرو می‌خواند

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۲ - فی الموعظه

 

مشو بملک سلیمان و مال قارون شاد

که ملک و مال بود در ره حقیقت باد

کنند خلق جهانت چو سوسن آزادی

اگرچه سرو سهی گردی از جهان آزاد

کجا به دست تو افتد ممالک جمشید

[...]

۱۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۸

 

گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد

شود سیاهی چشمم روان بجای مداد

کجا قرار توانم گرفت در عربت

که گشته ام بهوای تو در وطن معتاد

هر آنکسی که کند عزم کعبه ی مقصود

[...]

۱۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد

بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد

بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای

نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد

ببرد باری خاک و بحدت آتش

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد

به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد

ز حضرتت خبری، کان به صحت است قرین

سحرگهان، به من آورد، دوش قاصد باد

نسیم « سلمه الله » اگر چه بود سقیم

[...]

۸ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۴

 

کنار حرص الا پر کجا توانی کرد

تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد

عزیز من در درویشی و قناعت زن

که خواری از طمع و عزت از قناعت زاد

۲ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۷

 

خدایگان وزیران ملک آصف عهد

زهی نهاده نهاد تو عدل را بنیاد

غبار ادهم کلک تو عنبر اشهب

غلام سنبل خلق تو سوسن آزاد

ز صنع تربیت رای بنده پرور توست

[...]

۹ بیت
سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد

غریب را وطن خویش می برد از یاد

زهی خجسته مقامی و جانفزا ملکی

که باد خطهٔ عالیش تا ابد آباد

به هر طرف که روی نغمه می کند بلبل

[...]

۱۱ بیت
عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید

 

جهان خوشست و چمن خرمست و بلبل شاد

ببار بادهٔ گلرنگ هرچه بادا باد

به شش جهت چو از این هفت چرخ بوقلمون

از آنچه هست مقدر نه کم شود نه زیاد

به نای و نی نفسی وقت خویشتن خوش دار

[...]

۱۹ بیت
عبید زاکانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۱

 

جز آه و ناله ندارم به عاشقی هنری

مرا زدست هنرهای خویشتن فریاد

زاشک سرخ و رخ و زرد چون زیم بیغم

که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد

۲ بیت
کمال خجندی
 

ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه

 

خدای خواست که بدهد جهانیان را داد

ترا ز خلق جهان برگزید و شاهی داد

پناه و پشت سلاطین جلال دین هوشنگ

که آبروی کیانی و نور چشم قباد

به باغ معرکه سرو بلند، نیزهٔ پست

[...]

۳۱ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

دلم که چون سر زلف تو می‌رود بر باد

به دام عشق درافتاد، هر چه بادا باد

مرا که سایهٔ خود محرم است و آن هم هیچ

مرا که باد صبا هم‌دمست و آن هم باد

خرابهٔ دلم از گنج عشق آباد است

[...]

۸ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

من اوفتاده و انفاس روح پرور باد

چو باد بر تو گذر می‌کند حرامش باد

شب فراق و غریبی و عشق و تنهائی

چه شد که بر من بیچاره هر چهار افتاد

سرشک دیدهٔ من همچو آب می‌خواند

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات شمشاد

چو شانه در سر زلف توئیم از شم شاد

چو باد صبح گذر کرد در چمن، غنچه

علی‌الصباح به دستان هزار دل بگشاد

فلک بساط و کواکب چو مهره در ششدر

[...]

۶ بیت
ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

چه باشد ار تو ز لطفم کنی زمانی شاد

جهان کنی دگر از وصل خویشتن آباد

گذشت داد من از حد برون ز دست غمت

بده مراد دلم بیش از این مکن بیداد

اگر به کلبه احزان ما دهی تشریف

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

اگر دمی ز تو بویی به من رساند باد

هزار جان و جهانم فدای آن دم باد

تویی که یاد من خسته سال‌ها نکنی

منم که با غم رویت نشسته‌ام دلشاد

چه شد چرا چه سبب حال من نمی پرسی؟

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

بگو کجا برم از دست هجر تو فریاد

که کند خانه صبرم ز بیخ و از بنیاد

فغان و داد که پیچید دست طاقت من

به جان رسید دل خسته ی من از بیداد

نه در زمانه وفا و نه بر سپهر امید

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

هزار ناله ز دست فراق و صد فریاد

که کند خانه ی صبرم ز بیخ و از بنیاد

به خون دیده ام آمیخت خاک راهش را

نکرد رحم بر این اشکهای مردم زاد

صبا پیام من خسته سوی جانان بر

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷

 

به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق

به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد

نخست پادشهی همچو او ولایت‌بخش

که جان خویش بپرورد و دادِ عیش بداد

دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین

[...]

۷ بیت
حافظ
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۲۸