نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد
حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی
که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد
ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم
بساز چاره ی کارم کنون که کار افتاد
چو غنچه گاه شکر خنده سرو گلرویم
زبان ناطقه دربست چون دهان بگشاد
چو از تموّج بحرین چشمم آگه شد
چو نیل گشت زرشک آب دجله ی بغداد
بخون لعل فرو رفت کوه سنگین دل
چو در محبّت شیرین هلاک شد فرهاد
کدام یار که چون در وصال کعبه رسد
ز کشتگان بیابان فرقت آرد یاد
روم بخدمت یرغوچیان حضرت شاه
که تا از آن بت بیدادگر بخواهم داد
اگرچه رنج تو بادست در غمش خواجو
بباد ده دل دیوانه هرچه بادا باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.