گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در مرثیه و مادهٔ تاریخ فوت پدر

 

دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون

بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما

دریغ از آن دل آگاه و خاطر دانا

که بردرند ز غم جامه صبوری ما

صبوری آن ملک شاعران طوس برفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب

یکی به تیغ ملک بین مدار آتش و آب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - در وصف مجلهٔ فروغ تربیت

 

به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی

به پیشم آمدگفتم درین چه خاصیت است

نه تیر قامت او را ز غنچه پیکانست

نه صدر حشمت او را ز برگ حاشیت است

بسان تیغی کان‌را نه قبضه و نه نیام

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - صفای هر چمن

 

خلیل‌زادهٔ آزاده‌ای که دیرگهیست

که حسنت از رخ چون برگ ارغوان پیداست

در آشکار و نهان کام دل بجو ز جهان

که خوبروی جهانی تو تا جهان پیداست

سرین نرم تو از امتحان برآمده خوب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - دختر ناکام

 

چه شد که نرگس مستش ز آبِ دیده تر است

چه شد که لالهٔ رویش به رنگ معصفر است

چرا سعادت از‌ین تازه‌دختر ناکام

بریده مهر و از او سال و ماه بی‌خبر است

نه روی خانه، نه یارای دیدن یاران

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - از یک غزل

 

گرم به خنجر بیداد خون بریزد دوست

ازو به‌ حق نبرم شکوه زان که حق با اوست

ز دست دشمن اگر صد قفا خورم شاید

به‌ یک خطا که ز من رفت در ارادت دوست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - به مناسبت سقوط امپراتوری عثمانی

 

فغان که ترک مرا تیره گشت رومی روی

دگر به گرد دل خسته ترکتازی نیست

برفت‌ شوکت‌ و طی‌ شد جمال و طلعت‌ او

مرا دگر به رخ انورش نیازی نیست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - شکوه

 

فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت

به مجمع فضلا باز شد مراورا مشت

فضیحت ‌است که ‌تسخر زند به کهنه ‌شراب

عصیر تازه که‌نابرده‌ زحمت چرخشت

خطاست کز پس چل سال شاعری شنوم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - لشکر منهزم

 

به کشتزار نگه کن که در برابر باد

چولشکریست هزیمت گرفته از بر خصم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - بدان و بگوی

 

سخن چوگویی سنجیده گوی در مجلس

که از کلام نسنجیده خوار گردد مرد

درست گوی و ادب ورز و بر گزافه مرو

صریح باش و به‌ جد کوش و گرد هزل مگرد

بسا سخن که ازو خاست بحث و جنگ و قتال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - غم وطن

 

نه هرکه درد دیار و غم وطن دارد

به‌ راستی خیر از درد و داغ من دارد

ز روزگار خرابم کسی شود آگاه

که خار در جگر و قفل بر دهن دارد

به‌حق‌شام‌غریبان نگاهدار ای زلف

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد

 

چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر

که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان

به روزگار جز این چند یادگار نماند

یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۷ - از ما چه می‌خواهند؟

 

به حیرتم که اجانب ز ما چه می‌خواهند؟

ملوک عصر ز مشتی گدا چه می‌خواهند؟

ز فقر مردیم‌، از نان ما چه می‌شکنند

به جان رسیدیم‌، از جان ما چه می‌خواهند؟

نوا نوای کسی بود و رقص رقص کسی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۸ - زبان سرخ

 

درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی

که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام‌، زبان

مکن درازکه آن خنجریست خون‌آلود

خموش باش‌، چه بسیار دیده‌ایم که داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۰ - در مرگ پروین

 

نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوب

ز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود

زتاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا

ولی ز نکهت او باغ عنبرآگین بود

ز اوستادی خورشید و دایگانی ماه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - ماده تاریخ بنای هنرستان دختران زردشتیان

 

به عهد شاه محمدرضا که بر سر او

گرفته طالع بیدار چتر فتح و ظفر

در آن زمان که ز تدبیر و اهتمام قوام

تهی ز لشکر بیگانه گشت این کشور

به سعی و همت زردشتیان ایرانی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا

بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر

کمان گروهه به کف گرد سفره‌خانه او

کمین گشاده مگس ها همی زنند به تیر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - عجب غنا -‌ ذل نیاز

 

یکی نصیحت آزادگان ز جان بپذیر

که از طریقهٔ آزادگی نمانی باز

اگر توانگر گشتی ز عجب دست بکش

وگر فقیر شدی بر زمانه سر بفراز

که نیست در بر آزادگان بتر چیزی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - به قول خویش عمل کن

 

به هر سخن که شنیدی گمار دل زنهار

که آیتی است سخن از مهیمن ذی‌الطول

به‌قول خویش عمل کن مباش از آن مردم

که قولشان بود اندر مثل برابر بول

به حول و قوهٔ کس کار خویشتن مسپار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸

 

ز خوبرویان بر من همی گذشت ستم

از آن زمان که پدر برد درد بستانم

به کام من شد از آن روزگار، تلخی عشق

که برد مادر در کام تلخ پستانم

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode