گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر

که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان

به روزگار جز این چند یادگار نماند

یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد

ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند

تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز

بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند

 
 
 
شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

زهی ستوده خصالی که از صدور کرام

جز از تو در همه آفاق یادگار نماند

کدام زر که ز جور تو سنگسار نشد؟

کدام دل که ز لطف تو شرمسار نماند؟

نگاه می کنم اندر سرای ضرب وجود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه