گنجور

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - زبان حضرت امام حسین(ع)

 

مریز زینب محزون سرشک غم ز دو دیده

چرا که موسوم افغان و شیونت نرسیده

مکن ز فرقت من سینه را ز ناخن چاک

هنوز تیغ به روی حسین کسی نکشیده

هنوز بر رخ آل علی کس آب نبسته

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین

 

فغان که دهر به جز شور و انقلاب ندارد

ز ظلم بر شه لب تشنه اجتناب ندارد

به زیر تیغ حسین با گلوی خشک حسد بین

روا به سبط نبی نیم جرعه آب ندارد

مگر به دشت نجف شیر حق‌کننده خیبر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - و برای او همچنین

 

دگر ندیده ستم کش جهان مقابل زینب

سرشته شد به غم و درد گوئیا گل زینب

به جز اسیری و طعن سنان و طعنه دشمن

ز زندگانی دنیا نگشت حاصل زینب

ز بعد قتلبرادر میان کوفی و شامی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۳ - رسیدن خبر شهدای کربلا به مدینه

 

رسید نامه فتح عبید زشت بد اختر

ز شهر کوفه ویرانه به مدینه اطهر

برای خواندن آن نامه روسیاه خطیبی

بسان سکه خارج نمود جای به منبر

نوشته بود که الیوم دور دور یزید است

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۳ - زبان حال صدیقه صغرا

 

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد

مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد

به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت

که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد

تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۵ - جواب یزید لعین به نصرانی

 

همان حسین که سبط نبی بود سرش است این

عزیز حضرت زهرا بتول مادرش است این

سرد گرد که بود عارضش چو ماه دو هفته

سر منور عباس میر لشکرش است این

به اختیار نشد خ قد حسین ز داغش

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۶ - همچنین مرثیه

 

تنی که داد به آغوش جا رسول امینش

به خاک کرب و بلا چرخ سفله داد مکینش

ز بعد کشتن اکبر گذشت از سر دنیا

وگرنه خون عدو می‌گذشت از سر زینش

گذشت ا زسر فرزند و مال و جان و برادر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۸ - زبان حال زینب مظلومه سلام الله علیها

 

شوم فدای تن بی‌کفن به روی ترابت

به خواب جان برادر که گشته موسوم خوابت

پی وداع تو با اشک و آه آمده زینب

ز من بپرس که خواهر که برده است نقابت

اگر کفن ننهادم به پیکر تو و رفتم

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode