گنجور

 
صامت بروجردی

همان حسین که سبط نبی بود سرش است این

عزیز حضرت زهرا بتول مادرش است این

سرد گرد که بود عارضش چو ماه دو هفته

سر منور عباس میر لشکرش است این

به اختیار نشد خ قد حسین ز داغش

که حق به جانب او بوده و برادرش است این

سر دگر که شبیه است با پیغمبر خاتم

عصای پیری لیلا علی اکبرش است این

عجب مدار ز لیلا که رود رود نماید

چرا که مونس شبها و نازپرورش است این

سرد گر که به حسرت هنوز گرم نگاه است

سر بریده داماد ماه منظرش است این

به نام قاسم نادیده کام تازه جوان است

ببین عروس دل افسرده را که شوهرش است این

همین زنی که پرشان نموده سنبل گیسو

حزینه زینب بی غمگسار خواهرش است این

همین یتیم که نیلی رخش ز ضربت سیلی است

ستم‌کشیده دوران سکینه دخترش است این

ز قطره‌قطره خونی که ریزد ازین مژگان

نشان تیر گلوی علی اصغرش است این

زبس کشیده سر از بیعت من این سر پرخون

کنون ز ما نمکافات و وقت کیفرش است این

نکرد بهر من اقرار آن قدر به خلافت

که حال وقت تلافی به چوب خیرش است این

یزید به هر چه (صامت) رضا به قتل حسین شد

خبر نداشت مگر زاده پیغمبرش است این