گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۹
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را

از زعفران روی من رو می‌بگردانی چرا

یا این دل خون‌خواره را لطف و مراعاتی بکن

یا قوّت صبرش بده در یفعل الله ما یشا

این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکر نِعَم

[...]

۱۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها

تا برکنم از آینه هر منکری من زنگ‌ها

بر مرکب عشق تو دل می‌راند و این مرکبش

در هر قدم می‌بگذرد زان سوی جان فرسنگ‌ها

بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها

کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا

گر لب فروبندم کنون جانم به جوش آید درون

ور بر سرش آبی زنم بر سر زند او جوش را

معذور دارم خلق را گر منکرند از عشق ما

[...]

۲۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را‌؟

خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را

خورشید چون افروزدم تا هجر کمتر سوزدم

دل حیلتی آموزدم کز سر بگیرم کار را

ای عقل کلِ ذوفنون تعلیم فرما یک فسون

[...]

۱۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا

ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا

امروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدی

هم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفی

امشب ستایمت ای پری فردا ز گفتن بگذری

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان‌ها

کاخر چو دردی بر زمین تا چند می‌باشی برآ

هر کز گران جانان بود چون درد در پایان بود

آنگه رود بالای خم کان درد او یابد صفا

گل را مجنبان هر دمی تا آب تو صافی شود

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفته‌ست پا

با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضا

جباروار و زفت او دامن‌کشان می‌رفت او

تسخرکنان بر عاشقان بازیچه دیده عشق را

بس مرغ پران بر هوا از دام‌ها فرد و جدا

[...]

۴۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

ای شاه جسم و جان ما خندان‌کن دندان ما

سرمه کش چشمان ما ای چشم جان را توتیا

ای مه ز اجلالت خجل عشقت ز خون ما بحل

چون دیدمت می‌گفت دل جاء القضا جاء القضا

ما گوی سرگردان تو اندر خم چوگان تو

[...]

۲۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما

ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما

ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا

تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما

تا سبزه گردد شوره‌ها تا روضه گردد گورها

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما

چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما

ای چشم ابر این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها

زیرا که داری رشک‌ها بر ماه رخساران ما

این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

بادا مبارک در جهان سور و عروسی‌های ما

سور و عروسی را خدا بُبْرید بر بالای ما

زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر

هر شب عروسی‌یی دگر از شاه خوش‌سیمای ما

ان القلوب فرجت ان النفوس زوجت

[...]

۱۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی

در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا

زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم

در پیش او می‌داشتم گفتم که ای شاه الصلا

گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان

[...]

۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا

گردن بزن اندیشه را، ما از کجا او از کجا؟

پیش آر نوشانوش را، از بیخ بَرکَن هوش را

آن عیش بی‌روپوش را، از بندِ هستی برگشا

در مجلس ما سرخوش آ، بُرقَع ز چهره برگشا

[...]

۲۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا

از آسمان آمد ندا کای ماه‌رویان‌، الصلا

ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن‌کشان

بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما

آمد شراب آتشین ای دیو غم‌، کنجی نشین

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵

 

ای یار ما، دل‌دار ما، ای عالم اسرار ما

ای یوسف دیدار ما، ای رونق بازار ما

نک بر دمِ امسال ما، خوش عاشق آمد پار ما

ما مفلسانیم و تویی، صد گنج و صد دینار ما

ما کاهلانیم و تویی، صد حج و صد پیکار ما

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

هان ای طبیب عاشقان سودایی‌یی دیدی چو ما‌؟

یا صاحبی اننی مستهلک لو لاکما

ای یوسف صد انجمن یعقوب دیده‌ستی چو من‌؟

اصفر خدی من جوی و ابیض عینی من بکا

از چشم یعقوب صفی اشکی دوان بین یوسفی

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

فیما تری فیما تری یا من یری و لا یری

العیش فی اکنافنا و الموت فی ارکاننا

ان تدننا طوبی لنا ان تحفنا یا ویلنا

یا نور ضؤ ناظرا یا خاطرا مخاطرا

ندعوک ربا حاضرا من قلبنا تفاخرا

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱

 

آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شده‌ست

تا روز بر دیوار ما بی‌خویشتن سر می‌زده‌ست

چرخ و زمین گریان شده وز ناله‌اش نالان شده

دم‌های او سوزان شده گویی که در آتشکده‌ست

بیماریی دارد عجب نی درد سر نی رنج تب

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹

 

ای دل فرو رو در غمش کالصبر مفتاح الفرج

تا رو نماید مرهمش کالصبر مفتاح الفرج

چندان فرو خور اندُهان تا پیشت آید ناگهان

کرسی و عرش اعظمش کالصبر مفتاح الفرج

خندان شو از نور جهان تا تو شوی سور جهان

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳

 

ای بی‌وفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد

قهر خدا باشد که بر لطف خدا عاشق نشد

چون کرد بر عالم گذر سلطان ما زاغ البصر

نقشی بدید آخر که او بر نقش‌ها عاشق نشد

جانی کجا باشد که او بر اصل جان مفتون نشد

[...]

۶ بیت
مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۶۹