دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
در خواب غفلت بیخبر زو بوالعلی و بوالعلا
زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم
در پیش او میداشتم گفتم که ای شاه الصلا
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان
جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
گفتا چو تو نوشیدهای در دیگ جان جوشیدهای
از جان و دل نوشش کنم ای باغ اسرار خدا
آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من
اندرکشیدش همچو جان کان بود جان را جان فزا
از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج
میکرد اشارت آسمان کای چشم بد دور از شما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، راوی شاهد حضور شاهی بر شاهراه هلاکت است که در خواب غفلت به سر میبرد. او در این حال، جرعهای از می عشق را به شاه میدهد و میگوید که خون عاشقان در این می موج میزند. شاه از او میخواهد تا بنوشد و او را به رازهای زندگی و عشق دعوت میکند. اما دلبر محبوبش، جام را از دستش میگیرد و در نهایت او را به حالتی سرمست میبرد که پیامهای آسمانی به او میرسد و او را از چشم بد دور میدارد. این شعر بیانگر عشق عمیق و تأثیر آن بر روح و جان انسان است.
هوش مصنوعی: در ساعات اولیه روز، شخصی را در خواب دیدم که بر مسیر اصلی زندگیاش حرکت میکند، غافل از واقعیتهای پیرامونش و دور از آگاهی بوالعلی و بوالعلا.
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که در ذهنم بود، یک جام برداشتم و در مقابل او قرار دادم و گفتم: ای پادشاه معرفت و حقیقت!
هوش مصنوعی: او سوال کرد: این چه چیزی است؟ گفتم: خون عاشقان در حال جوشیدن است و مانند جان بر اثر عشق و وفاداری خالص شده است.
هوش مصنوعی: گفت که وقتی تو از زندگی و وجود خود نوشیدی، من هم از جان و دل از آن بهرهمند میشوم، ای باغ پر از رازهای خدا.
هوش مصنوعی: دلبر سرمست من جام را از دستم گرفت و خود را همچون جانم از من دور کرد، زیرا او برای جانم چون جانافزاست.
هوش مصنوعی: شخصی که از جان خود گذشته است، در شادی و خوشحالی صد درجه بیشتر احساس نشاط میکند. او به آسمان اشاره میکند و از آن میخواهد که نگاه بد از شما دور باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
[...]
طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا
یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر
رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم
[...]
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته، در بیشه اندیشهها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی ، اومید را واجب تویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.