گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید

 

گروهی به خورشید یل بازخورد

برانگیخت او اسب و برخاست گرد

بیفشرد خورشید یل نامجوی

فرودآمدش هریک از پیش رو

دو مرد از دلیران دشمن بکشت

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۲ - گرفتن بهمن،سیستان را و پنهان شدن زال زر در خانه کشاورز

 

به دینارگون گشت دریای قیر

بزد بر دل موج خورشید پیر

به دروازه ها لشکر انبوه شد

زجوشن در شهر چون کوه شد

ندیدند کس را به دیوار بر

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

یکی داستانی کنون در خور است

که دانش فراوان بدو اندر است

سه فرزانه بودند جایی به هم

نشسته زگردون گردان دژم

یکی گفت کز راه باریک من

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۴ - خبر یافتن فرامرز از گرفتن بهمن،شهر سیستان و گرفتار شدن زال

 

فرامرز را آگهی شد که زال

بماندست چون مرغ بی پر وبال

گرفتار بر دست بهمن چنان

که مرگ آرزو آیدش هر زمان

مر او را زپولاد،زندان و بند

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۵ - آمدن بهمن با لشکر به کابل از پی فرامرز به جنگ

 

دگرباره هردوبرابرشدند

همه پیش زوبین وخنجرشدند

بدان اندکی لشکرپهلوان

یکایک فداکرده پیشش روان

فرامرزدرپیش صف بانگ زد

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۶ - فرستادن بهمن،سیه مرد را بر سر راه فرامرز

 

چو بر زهره،تیره شب الماس کرد

هوا روز روشن،شب تار کرد

به هردو سپاه اندرآمد کمی

زهم بازگشتند هردو غمی

سیه مرد را شاه ایران بخواند

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۷ - رفتن دختران رستم با پسران زواره در شب به راه هند وراه دادن سیه مرد،ایشان را

 

زبس رنگ و افسون و نیرنگ وفن

زپیشش برفتند آن چار تن

برفتند یک نیمه از تیره شب

نهانی زگفتارها بسته لب

بیامد سیه مرد با سی هزار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

زدرگاه شاهی دمیدند نای

سپهبد به اسب اندر آورد پای

سواران او کمتر از پنچ صد

به گیتی چنین بد به مردم رسد

بدان اندکی پیش ایشان شدند

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۹ - خبر یافتن زال از کشته شدن فرامرز

 

به زال ستمدیده رفت آگهی

که گشت از فرامرز،گیتی تهی

بزد آه و بگسست از لب،نفس

همی زد سر خویش را بر قفس

همی گفت کای بیوفا روزگار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۰ - سخن در بی وفایی روزگار

 

الا ای خرد مغز سخن

دلت برگسل زین سرای کهن

که او چون من و چون تو بسیار دید

نخواهد همی با کسی آرمید

اگر شهریاری، اگر پیشکار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۱ - سبب نظم کتاب

 

به نام تو ای داور بی نیاز

به جز تو نباشد کسی چاره ساز

تو خلاق و رزاق پروردگار

کنی بنده از لطف خود،رستگار

به غیر از وجود تو هستی کجاست

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش

 

ایا قادر پاک ودانای راز

تویی خالق وقادر کارساز

تواز قدرت خویش گشتی پدید

تو دادی در بسته ها را کلید

تو کردی مراین طاق زرین،عیان

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode