همی سوخت روی زمین را ز تف

ز دودش همه مرغزاران چو کف

پریرخ غلامان کشیدند صف

نهادند همه جام شادی به کف

کتاب خجسته نمودم به چاپ

که یادم بیارند با قلب صاف

زهی در بزرگی جهان را شرف

زهی از بزرگان زمان را خلف

نمایی به جود آنچه عیسی به دم

نمایی به رای آنچه موسی به کف

نه با دشمنان تو در آب نم

[...]

یلان صف کشیدند نیزه بکف

نیستان زمین گشته از هر طرف

دو لشکر چو زین گونه بستند صف

یلان تیغ هندی گرفته به کف

برآور سپاه و بیارای صف

دلیران بگیرند خنجر بکف

رسیدند بستند صف یک طرف

همه گرز و شمشیر و خنجر بکف

وزین روی هیتال (شه) بسته صف

نشست از بر فیل گرزی بکف

برانگیخت چون شیر از پیش صف

گران گرزه سام نیرم به کف

به میدان کین آمد از پیش صف

گران گرزه گاو پیکر به کف

همان جایگه برکشیدند صف

همه نیزه و تیغ و زوبین به کف

بفرمود تا برکشیدند صف

گرفتند شمشیر و نیزه به کف

خود و ویژگان برکشیدند صف

در این روی کنده بتان بر ز کف

دلیران چین برکشیدند صف

ز کینه به لبها برآورده کف

چو پیش سیاهان کشیدند صف

چو پیلان به لبها برآورده کف

خروشان چو تندر، کشیدند صف

چو ببران به لبها ببستند کف

کفیده دل و بر لب آورده کف

دهن باز کرده چو پشت کشف

شه آن کرد با چینیان از شرف

که باران نیسان کند با صدف

ندانسته از دفتر دین الف

نخوانده به جز باب لاینصرف