گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶

 

که اکنون به درد جگر مادرت

بگرید بدین جوشن و مغفرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴

 

بجُستم همی کفت و یال و برت

بدین شهر کرد ایزد آبشخورت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷

 

نماند یکی زنده از لشکرت

ندانم چه آید ز بد بر سرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷

 

مرا آرزو بد که در بسترت

برآید به هنگام هوش از برت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰

 

اگر من شوم غرقه گر مادرت

گزندی نباید که گیرد سرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۲

 

کنون من یکی بنده‌ام بر درت

پرستندهٔ اختر و افسرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱

 

به من ده کنون دختر کهترت

به من تازه کن لشکر و افسرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷

 

نوشته چنین بد مگر بر سرت

که پردخت ماند ز تو کشورت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۹

 

گر از گرز من باد یابد سرت

بگرید به درد جگر مادرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸

 

هم‌اکنون به خاک اندر آید سرت

بسوزد دل مهربان مادرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۰

 

ز رویین دژ آورد ما را برت

نگهبان کشور بد و افسرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲

 

نوشتیم نامه بر مادرت

که ایدر فرستد ترا در خورت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۶

 

یکی چون بهشت برین دخترت

کزو تابد اندر زمین افسرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۳

 

بدو گفت قیدافه گر خنجرت

حمایل بدی پیش من بر برت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۷

 

مگر باشد این را گشاد برت

که جاوید بادا سر و افسرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۴

 

فرستاده‌ای نیز کاید برت

ز شاهان وز نامور کشورت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳

 

گر ای دون که فرمان دهی بر درت

یکی بنده‌ام پاسبان سرت

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴

 

اگر بسته گر کشته او را برت

بیاریم و آسوده شد لشکرت

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۸