ز میرین یکی بود کهتر به سال
ز گردان رومی برآورده یال
گوی بر منش نام او اهرنا
ز تخم بزرگان رویین تنا
فرستاد نزدیک قیصر پیام
که دانی که ما را نژادست و نام
ز میرین به هر گوهری بگذرم
به تیغ و به گنج درم برترم
به من ده کنون دختر کهترت
به من تازه کن لشکر و افسرت
چنین داد پاسخ که پیمان من
شنیدی مگر با جهانبان من
که داماد نگزیند این دخترم
ز راه نیاکان خود نگذرم
چو میرین یکی کار بایدت کرد
ازان پس تو باشی ورا هم نبرد
به کوه سقیلا یکی اژدهاست
که کشور همه پاک ازو در بلاست
اگر کم کنی اژدها را ز روم
سپارم ترا دختر و گنج و بوم
که همتای آن گرگ شیراوژنست
دمش زهر و او دام آهرمنست
چنین داد پاسخ که فرمان کنم
بدین آرزو جان گروگان کنم
ز نزدیک قیصر بیامد برون
دلش زان سخن کفته جان پر زخون
به یاران چنین گفت کان زخم گرگ
نبد جز به شمشیر مردی سترگ
ز میرین کی آید چنین کارکرد
نداند همی قیصر از مرد مرد
شوم زو بپرسم بگوید مگر
سخن با من از بیپی چارهگر
بشد تا به ایوان میرین چوگرد
پرستندهای رفت و آواز کرد
نشستنگهی داشت میرین که ماه
به گردون ندارد چنان جایگاه
جهانجوی با گبر کنداوری
یکی افسری بر سرش قیصری
پرستنده گفت اهرن پیلتن
بیامد به در با یکی انجمن
نشستنگهی ساخت شایستهتر
برفت آنک بودند بایستهتر
به ایوان میرین نماندند کس
دو مهتر نشستند بر تخت بس
چو میرین بدیدش به بر درگرفت
بپرسیدن مهتر اندر گرفت
بدو گفت اهرن که با من بگوی
ز هرچت بپرسم بهانه مجوی
مرا آرزو دختر قیصرست
کجا روم را سربسر افسرست
بگفتیم و پاسخ چنین داد باز
که در کوه با اژدها رزم ساز
اگر بازگویی تو آن کار گرگ
بوی مر مرا رهنمای بزرگ
چو بشنید میرین ز اهرن سخن
بپژمرد و اندیشه افگند بن
که گر کار آن نامدار جهان
به اهرن بگویم نماند نهان
سرمایهٔ مردمی راستیست
ز تاری و کژی بباید گریست
بگویم مگر کان نبرده سوار
نهد اژدهار را سر اندر کنار
چو اهرن بود مر مرا یار و پشت
ندارد مگر باد دشمن به مشت
برآریم گرد از سر آن سوار
نهان ماند این کار یک روزگار
به اهرن چنین گفت کز کار گرگ
بگویم چو سوگند یابم بزرگ
که این کار هرگز به روز و به شب
نگویی نداری گشاده دو لب
بخورد اهرن آن سخت سوگند اوی
بپذرفت سرتاسر آن بند اوی
چو قرطاس را جامهٔ خامه کرد
به هیشوی میرین یکی نامه کرد
که اهرن که دارد ز قیصر نژاد
جهانجوی با گنج و با تخت و داد
بخواهد ز قیصر همی دختری
که ماندست از دختران کهتری
همی اژدها دام اهرن کند
بکوشد کزان بدنشان تن کند
بیامد به نزدیک من چارهجوی
گذشته سخنها گشادم بدوی
ازان گرگ و آن رزم دیدهسوار
بگفتم همه هرچ آمد به کار
چنان هم که کار مرا کرد خوب
کند بیگمان کار این مرد خوب
دو تن را بدین مرز مهتر کند
چو خورشید را بر سر افسر کند
بیامد دوان اهرن چارهجوی
به نزدیک هیشوی بنهاد روی
چو اهرن به نزدیک دریا رسید
جهانجوی هیشوی پیشین دوید
ازو بستد آن نامهٔ دلپسند
برو آفرین کرد و بگشاد بند
بدو گفت هیشوی کای راد مرد
بیاید کنون او به کردار گرد
یکی نامداری غریب و جوان
فدی کرد بر پیش میرین روان
کنون چون کند رزم نر اژدها
به چاره نیابد مگر زو رها
مرا گفتن و کار بر دست اوست
سخن گفتن نیک هرجا نکوست
تو امشب بدین میزبان رای کن
بنه شمع و دریا دلآرای کن
که فردا بیاید گو نامجوی
بگویم بدو هرچ گویی بگوی
به شمع آب دریا بیاراستند
خورشها بخوردند و می خواستند
چنین تا سپیده ز یاقوت زرد
بزد شید بر شیشهٔ لاژورد
پدید آمد از دشت گرد سوار
ز دورش بدید اهرن نامدار
چو تنگ اندر آمد پیاده دوان
پذیره شدش مرد روشن روان
فرود آمد از باره جنگی سوار
می و خوردنی خواست از نامدار
یکی تیز بگشاد هیشوی لب
که شادان بدی نامور روز و شب
نگه کن بدین مرد قیصر نژاد
که گردون گردان بدو گشت شاد
هم از تخمهٔ قیصرانست نیز
همش فر و نام و همش گنج و چیز
به دامادی قیصر آمدش رای
همی خواهد اندر سخن رهنمای
چنو نیست مر قیصران را همال
جوانیست با فر و با برز و یال
ازو خواست یکبار و پاسخ شنید
کنون چارهٔ دیگر آمد پدید
همی گویدش اژدهاگیر باش
گر از خویشی قیصر آژیر باش
به پیش گرانمایگان روز و شب
بجز نام میرین نراند به لب
هرانکس که باشند زیبای بخت
بخواهد که ماند بدو تاج و تخت
یکی برز کوهست از ایدر نه دور
همه جای خوردن گه کام و سور
یکی اژدها بر سر تیغ کوه
شده مردم روم زو در ستوه
همی ز آسمان کرگس اندر کشد
ز دریا نهنگ دژم برکشد
همی دود زهرش بسوزد زمین
نخواند برین مرز و بوم آفرین
گر آن کشته آید به دست تو بر
شگفتی شوی در جهان سربسر
ازو یاورت پاک یزدان بود
به کام تو خورشید گردان بود
بدین زور و بالا و این دستبرد
ندانیم همتای تو هیچ گرد
بدو گفت رو خنجری کن دراز
ازو دسته بالاش چون پنج باز
ز هر سوش برسان دندان مار
سنانی برو بسته برسان خار
همی آب داده به زهر و به خون
به تیزی چو الماس و رنگ آبگون
به فرمان یزدان پیروزبخت
نگون اندر آویزمش بر درخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان دربارهی "اهرن" یکی از جنگجویان شجاع است که از قیصر روم درخواست دخترش را میکند. قیصر پاسخ میدهد که دخترش را به کسی نمیدهد مگر کسی که بتواند اژدهایی که در کوه سقیلا زندگی میکند و مردم را در خطر قرار داده، شکست دهد. اهرن تصمیم میگیرد برای این کار به میرین، یکی از اسرای داستان، مراجعه کند و از او راهنمایی بخواهد. میرین از خطرات این کار میترسد اما در نهایت به اهرن کمک میکند و او را به انجام این چالش ترغیب میکند. اهرن به کوه میرود تا با اژدها بجنگد و در این راه به شجاعت و مهارتهای خود اعتماد دارد. در نهایت، او امیدوار است که با شکست اژدها، دختر قیصر را به دست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: در میان مردان، یکی جوانتر بود که در سال از گردنکشان رومی، شانی بلند و یال دار به دست آورده بود.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در نام و شرافت او همچون چهرهای درخشان و برجسته نمایش داده شده است، مانند نسل بزرگان که قوی و مستحکم هستند.
هوش مصنوعی: پیامی به نزدیک قیصر فرستاده شد که بگوید ما دارای نسل و نامی برتر هستیم.
هوش مصنوعی: از اینکه به هر جواهری دست پیدا کنم، برایم مهمتر این است که با شمشیر و ثروت خود، از همه بالاتر باشم.
هوش مصنوعی: به من دختر جوانت را بده و نیرومند و تازهنفس کنارت را برای کمک بیاور.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که آیا تو قول و پیمان من را شنیدی یا نه، مگر در کنار فرمانروای جهانی من؟
هوش مصنوعی: من اجازه نمیدهم که شوهر این دختر از اصل و نسب خود فاصله بگیرد و از راه نیاکانش منحرف شود.
هوش مصنوعی: وقتی که از دنیا میروی، باید کاری انجام دهی، پس از آن تو خواهی بود و جنگی با او نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: در کوه سقیلا یک اژدها وجود دارد که تمام سرزمینها را در معرض خطر و آسیب قرار داده است.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی اژدها را شکست دهی و از سرزمین روم دور کنی، من به تو دخترم و ثروتم و سرزمینم را تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی خطرناک و باطنی شر میپردازد. شاعر به این نکته اشاره دارد که این موجود، مانند گرگی با ویژگیهای خاص است که دمی زهرآلود دارد و میتواند فریبنده و مکار باشد، بهطوریکه میتواند دامهایی بسازد که خطر و فساد در آن نهفته است. این تصویر از موجودی وحشتناک و موثر در آسیب رساندن به دیگران حکایت دارد.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که برای تحقق این آرزو، حتی جان خود را به خطر میاندازد و حاضر است جانش را فدای آن کند.
هوش مصنوعی: از نزد قیصر کسی بیرون آمد که دلش از آن سخن پریشان و پر از درد و ناراحتی بود.
هوش مصنوعی: به دوستان گفت که اگر زخم و آسیب از گرگ باشد، تنها با شمشیر یک مرد بزرگ و شجاع قابل درمان است.
هوش مصنوعی: از مرگ چه کسی چنین کاری برمیآید که حتی قیصر نیز از آن بیخبر است.
هوش مصنوعی: از او میخواهم که بگوید آیا نمیتواند پاسخی به من بدهد برای مشکل بیچارهام.
هوش مصنوعی: به ایوان بزرگ وارد شد و چون مرغی که پرواز میکند، با صدای بلند سخن گفت.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک مکان خاص و بینظیر است که مانند آن را در دنیای آسمانی نمیتوان یافت. این مکان به قدری با ارزش و منحصر به فرد است که هیچ چیزی در آسمان به پای آن نمیرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی قوی و کاردان در میدان مبارزه با یک زرتشتی در حال رقابت است و در نهایت به مقام بالایی دست پیدا میکند که او را به عنوان فرماندهای شایسته معرفی میکند.
هوش مصنوعی: پرستنده گفت که اهرن، پهلوان بزرگ، به در آمد و همراه خود گروهی همراه دارد.
هوش مصنوعی: جای نشستن مناسبتری ساختند و رفتند، در حالی که کسانی که شایستهتر بودند، آنجا بودند.
هوش مصنوعی: در ایوان کسی دیگر نمانده و دو بزرگوار بر تخت نشستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی او را دید که در حال مرگ است، به آغوشش کشید و از بزرگترها خواست تا موضوع را بررسی کنند.
هوش مصنوعی: اهرن به او گفت که هر چیزی را که از تو بپرسم، بهانه نیاور و به درستی و صراحت با من صحبت کن.
هوش مصنوعی: آرزویم این است که دختر قیصر را به دست آورم، اما به کجا بروم که در سرم تاجی بر افسرم باشد؟
هوش مصنوعی: گفتیم و او در پاسخ گفت که مانند جنگ با اژدها در کوه، به مبارزه پرداختهایم.
هوش مصنوعی: اگر تو دوباره آن کار گرگ را برایم بگویی، من را به سمت راهی هدایت میکنی که بزرگتر از آن است.
هوش مصنوعی: وقتی میران از سخنان اهرن شنیدند، چهرهشان تغییر کرد و در فکر فرو رفتند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره کارهای برجسته و مشهور آن شخصیت بزرگ جهان سخن بگویم، هیچ چیزی پنهان نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: سرمایهٔ اصلی مردم حقیقت و راستی است و باید از نادرستی و کژیها ناراحت و نگران بود.
هوش مصنوعی: آیا بگویم که آن کسی که سوار بر اسب شده، اژدهایی را سرش را به کنار نبرده است؟
هوش مصنوعی: یار من مانند اهرمن است و پشتیبان ندارد، جز اینکه باد دشمن در مشت او باشد.
هوش مصنوعی: ما میخواهیم از سر آن سوار گرد و غبار را بلند کنیم، اما این کار مدت زیادی طول میکشد تا انجام شود.
هوش مصنوعی: سخن از کار و رفتار درندهای میکنم که وقتی به آن باور پیدا کنم، برایم اهمیت ویژهای خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هرگز نباید بگویی که در روز و شب چیزی نداری، چون لبانت همیشه باید پر از حرف و بیان احساسات باشند.
هوش مصنوعی: اهران (کسی که سوگند خورده) به شدت و با جدیت به او این وعده را میدهد که تمام آن قیود و محدودیتها را میپذیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که کاغذ را با جوهر نویسندگی آغشته کردند، آن را به شکل یک نامه درآوردند.
هوش مصنوعی: کسی که از نسل قیصر (امپراتور روم) است و با ثروت، قدرت و عدالت به جهان میآید.
هوش مصنوعی: از قیصر دختری میخواهد که هنوز از دختران پایینتری مانده است.
هوش مصنوعی: اژدها به دام اهرمن میافتد و تلاش میکند تا از آن بدنها خلاص شود.
هوش مصنوعی: یک فردی به نزد من آمد که به دنبال راهحلی بود. من شروع به بازگو کردن داستانها و گفتگوهای گذشته کردم.
هوش مصنوعی: من از گرگ و سوارکار مبارز سخن گفتم و همه چیزهایی را که در این زمینه به کار آمد، بیان کردم.
هوش مصنوعی: عملی که آن شخص برای من انجام داد، به شکلی خوب و دلنشین بود؛ بدون شک، کار این مرد نیز خوب خواهد بود.
هوش مصنوعی: دو نفر را به دلایل خاصی برتر از دیگران میسازد، مانند اینکه خورشید بر روی تاج شاهی درخشش میدهد.
هوش مصنوعی: کسی به سرعت به نزد هیشو آمد تا راهحلی پیدا کند و رویش را به او نشان داد.
هوش مصنوعی: وقتی اهرن به نزدیکی دریا رسید، جهانجو (شخصیتی قهرمان) به سرعت به سمت او رفت.
هوش مصنوعی: او نامهای خوشایند از او گرفت، سپس برایش آفرین گفت و بندهای دل را گشود.
هوش مصنوعی: به او گفتند که ای مرد شجاع، اکنون به تو نزدیک میشود کسی که مانند گرد است و در حال آمدن است.
هوش مصنوعی: یک جوان معروف و غریب، جانش را به خاطر رئیس خود فدای او کرد.
هوش مصنوعی: حالا که نر اژدها در جنگ میزند، چارهای جز رهایی از او ندارد.
هوش مصنوعی: او به من گفت که انجام کارها به دست اوست، و در هر مکان سخن گفتن خوب، نیکوست.
هوش مصنوعی: امشب تصمیم بگیر که با این میزبان باشید، شمع روشن کن و دل را آرامش ببخش.
هوش مصنوعی: اگر فردا نام جویی بیاید، هر چه که بخواهی به او میگویم.
هوش مصنوعی: به شمعی که از آب دریا درست شده بود، زینت دادند و خورشیدها به آن نگاه کردند و احساس کردند که باید چیزی بگویند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که سپیده دم از یاقوت زرد روشن شود و نور خورشید بر شیشهٔ آبی بتابد.
هوش مصنوعی: از دل دشت، گردی از سواران پیدا شد و با دور شدنش، اهرن نامدار را دید.
هوش مصنوعی: وقتی که فردی در شرایط سخت و تنگنا قرار میگیرد، به او کمک میشود و دستی به سوی او دراز میشود که او را از این وضعیت نجات دهد.
هوش مصنوعی: سوار جنگی از اسبش پایین آمد و از شخص معروفی درخواست نوشیدنی و خوراک کرد.
هوش مصنوعی: یک نفر با زبان تند و تیزش، به شکلی دلنشین صحبت کرد و این باعث شد که روزها و شبها در شادی و خوشی بگذرد.
هوش مصنوعی: به او نگاه کن، این مرد که از نسل قیصر است، زیرا آسمان به خاطر او خوشحال و شادمان شده است.
هوش مصنوعی: این فرد از نسل و خانوادهای بزرگ و معتبر است و هم از نظر ویژگیهای ظاهری و شهرت، و همچنین از لحاظ ثروت و دارایی قابل توجه است.
هوش مصنوعی: به دعوت قیصر، او به مراسم عروسی رفته و در دلش میخواهد که در این گفتگوها، کسی او را راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: جوانی و قدرتی که ممکن است جوانان داشته باشند، هیچ همتایی برای قیصران و پادشاهان نیست. جوانان با زیبایی و شجاعتشان، ظرفیت خاصی دارند که نمیتوان با مقام و ثروت قیصران برابر دانست.
هوش مصنوعی: او از یک نفر خواسته بود که یک بار پاسخ دهد، اما حالا متوجه شده که باید راهحل دیگری پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند اژدهاگیر باشی، باید در زمان نیاز، مانند قیصر از خود صدای بیدارباشی را بلند کنی.
هوش مصنوعی: تنها نام همایی و بزرگواران را در روز و شب بر زبان نیاورید.
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزو دارد تا زیبایی و خوشبختی در زندگیاش باقی بماند، باید به دنبال قدرت و مقام باشد.
هوش مصنوعی: کسی در اینجا وجود دارد که از کوههای دور افتاده نمیترسد و در هر مکان میتواند از زندگی لذت ببرد و جشن بگیرد.
هوش مصنوعی: یک اژدهای بزرگ بر بالای قله کوهی قرار دارد و مردم روم از وجود آن بسیار ترسیده و نگران شدهاند.
هوش مصنوعی: پرندهای مانند کرکس از آسمان به سوی دریا پرواز میکند و در این هنگام، نهنگی غمگین از عمق دریا بیرون میآید.
هوش مصنوعی: دود زهرآگینی که در فضا منتشر میشود، زمین را میسوزاند و دیگر نمیتواند بر این سرزمین آفرین بگوید و شاد باشد.
هوش مصنوعی: اگر آن فرد کشته شده به دست تو بیفتد، در سراسر دنیا شگفتزده خواهی شد.
هوش مصنوعی: یار و همدم تو، نیروی پاک و مقدس الهی است و در آرزوی تو همچون خورشید در حرکت و درخشانی باشد.
هوش مصنوعی: به واسطهی این قدرت و توانایی و این تلاش بیوقفه، ما نمیتوانیم کسی را همتای تو تصور کنیم.
هوش مصنوعی: به او گفتند که با خنجر خود را آماده کند و دستهاش را به گونهای دراز کند که به راحتی بتواند از آن استفاده کند.
هوش مصنوعی: از هر طرفی که بیایی، دندانهای مار به تو حمله میکند و خارهایش دور تا دور را پوشانده است.
هوش مصنوعی: همانطور که الماس بازتاب نوری خاص و زیبایی دارد، آب تحت تأثیر زهر و خون، با تیزی و رنگی شبیه به خود آب تغییر کرده و جلوهای متفاوت پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: به دستور خداوند، شانس خوب در سرنوشت من، آن را به درخت میآویزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.