اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و وصی گیر جای

بترسید آن مرد و ایستاد پای

درون رفت رستم چو نراژدهای

بدو گفت بگذار ایدر تو رای

بدین کار با کس نیم رهنمای

اگر همرهی گام بردار و آی

وگرنه مگو حرف و رو باز جای

بپرسید دستان فرخنده رای

چگونه زده آتش این کوه جای

جهان دیده دستان به همراه رای

دو هفته در آن دشت کردند جای

ابا رای برکه گرفتند جای

بیفشرد در جنگ البرز پای

سرنامه نام توانا خدای

که او داد فیروزی و نام و رای

زبس خیمه و گاه و پرده سرای

زمین را گشاده ندیدند جای

کشیدند بر دشت پرده سرای

نشستندگردان همه جا به جای

پری پیکران پیش تختش به پای

سر زلفشان بر سمن مشک سای

نخستین سخن را به نام خدای

خداوند روزی ده رهنمای

همیدون درود رسول خدای

بر آن شیر حق شاه خیبرگشای

چو گرگین میلاد جنگ آزمای

نشسته به پیش جهان کدخدای

سپهبد به اسب اندر آورد پای

بجستند گردان ایران زجای

بده ساقی آن باده دلربای

که مردافکن است و حریف آزمای

ببردند مه را به خلوت سرای

چو شد بسته کابین آن دلگشای

همان مار جوشان به تدبیر و رای

بسوزم به فر جهانبان خدای

ورا دید با چتر و کوس و درای

نهاده به سر تاج و بر پیل جای

بفرمود تا برکشیدند نای

چو بشنید ناگه درآمد زجای