اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۴ - رزم گرشاسب با سالار فغفور
سوی قلب ترکان به پیکار شد
به کین جستن هر دو سالار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم
دریغا یل نامور خوار شد
برو روز روشن، شب تار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او
همانا که دولت مرا یار شد
سعادت قرین بخت بیدار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن
همان دیوبد سوی کهسار شد
از آن انجمن ناپدیدار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۹ - نامه افراسیاب به سوی طورگ و فرستادن شیر مرد
سرانجام یزدان مرا یار شد
سر بخت توران نگونسار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۱ - بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکر برو
شب از روز روشن پدیدار شد
سران زیر خنجر گرفتار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۲ - آگاهی یافتن رای از لشکر و آمدن از پی فرامرز
چو تاریکی شب پدیدار شد
سپه را ز سر رزم و پیکار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن
سیه مرد دیلم گرفتار شد
هزیمت دگر سوی کهسار شد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۴ - خبر یافتن فرامرز از گرفتن بهمن،شهر سیستان و گرفتار شدن زال
چو دستان فرخ گرفتارشد
گل زندگی را همی خارشد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید
چه سلطان خاور پدیدار شد
سر زنگی شب نگون سار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۹ - رسیدن شهریار به بیشه هشتم و جنگ او با بوزینگان گوید
مر آن دیو را نام سگسار شد
که شیر از نهیبش در آزار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۰ - رسیدن شهریار به بیشه نهم و رزم او با سگسار گوید
چه آگه از آن پیر سگسار شد
به نزدیک او شیرکردار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۰ - رسیدن شهریار به بیشه نهم و رزم او با سگسار گوید
تو را نام اگر دیو سگسار شد
بکین نام من دیو کردار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۹ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
چو این کوی زرین نمودار شد
سر اختر شب نگونسار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۶ - نامه فرستادن لهراسپ به نزدیک گشتاسپ گوید
سحرگه که از خواب بیدار شد
دل از دست و رنگش ز رخسار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید
چو آن دید از بیم بیدار شد
که دشت از سواران شب تار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۸ - صف آرائی کردن لهراسپ در برابر ارجاسپ گوید
جهان را دگر فتنه بیدار شد
سر پر دلان پر ز پیکار شد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۱ - رفتن فرانک به مهمانی دلارام گوید
چه در منزل فهر تجار شد
ابا او دو صد شیر کردار شد
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک
چو روزش سر آمد گرفتار شد
به دست چو من بنده ای خوار شد