سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان میگذرد
آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال
عمر ضایع مکن ای دل که جهان میگذرد
آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۸
تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد
شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
آب خوش میخورد این خلق ز سیل چشمم
بس که دلسوخته زان آب روان میگذرد
قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - فی البدیهه
بت شکرسخن پستهدهان میگذرد
مَهِ خورشیدرخ مویمیان میگذرد
خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید
کآفت مرد و زن و پیر و جوان میگذرد
تا من از سینهٔ مجروح سپر ساختهام
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۲
از میان تیغ برآور که زمان میگذرد
وقت پیرایش گلزار جهان میگذرد
غافلان پشت به دیوار فراغت دارند
عمر هرچند که چون آب روان میگذرد
میکند خواب فراغت به شبستان عدم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۳
کعبه از کوی تو لبیکزنان میگذرد
زمزم از خاک درت اشکفشان میگذرد
با همه تار تعلق که در او پیچیده است
شمع در نیمنفس از سر جان میگذرد
اگر این است فلک، روز و شب عشرت ما
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷
سوی غیری چو خدنگش ز کمان میگذرد
ناوک غیرتم از جوشن جان میگذرد
کس ز زحمت نبرد بهره که از غایت ناز
تا تو شمشیر برآری ز میان میگذرد
یار در بزم و نمیآرمش از بیم نگاه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷
سوی غیری چو خدنگش ز کمان میگذرد
ناوک غیرتم از جوشن جان میگذرد
کس ز زحمت نبرد بهره که از غایت ناز
تا تو شمشیر برآری ز میان میگذرد
یار در بزم و نمیآرمش از بیم نگاه
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
جهد کن جهد که تیرش ز کمان میگذرد
هرکه آن تیر و کمان دید ز جان میگذرد
عمرسان میگذرد جان جهانش به رکیب
جهدی ای جان که زره جان جهان میگذرد
یک جهان فتنه بیاورد چو آمد در شهر
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
همچنان تیر که ناگه ز کمان میگذرد
از من آن ترک کماندار چنان میگذرد
هرکه را دست دهد منصب ما بوسه یار
از سر تخت جم و تاج کیان میگذرد
تا شبان است در این گله، به راحت گذران
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
آنکه غایب ز نظر بود عیان میگذرد
تکسواریست عجب گرمعنان میگذرد
هرکجا بگذرد آن خسرو جمشید غلام
از فلک طنطنه شوکت و شان میگذرد
یار چون برق یمانی به سحرگاه گذشت
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
به تغافل همه روزان و شبان میگذرد
حیف از این عمر که در خواب گران میگذرد
از بد و نیک جهان قصه مخوان باده بخور
شادی این که بد و نیک جهان میگذرد
راستی قابل این نیست جهان گذران
[...]