گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۰

 

رسته بودم مه من چندگه از زاری دل

از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل

تو همی آیی و صد غارت جان از هر سو

در چنین فتنه کجا صبر کند یاری دل؟

هر کسی با دل آزاد ازین شهر گذشت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل

کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل

ای که بر زاری دل می کنی انکار بیا

گوش بر سینه من نه بشنو زاری دل

کوی تو منزل دلهاست کسی چون گذرد

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل

نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل

دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست

یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

[...]

هلالی جغتایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴

 

خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل

که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل

راهزن را نبود باک ز فریاد جرس

ترک یغما نکند غمزه ات از زاری دل

دید چون بیکسی ما دل آهن شد نرم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۱

 

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل

که شب زلف بود زنده زبیداری دل

بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد

من که آزاد نگشتم ز گرفتاری دل

تیغ خورشید ز خاکستر شب نورانی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۲

 

تو و آوازه خوبی و من و زاری دل

تو و بیماری چشم و من و بیماری دل

شکن بی سرو پا حلقه بیرون درست

در سواد سر زلف تو ز بسیاری دل

برس ای عشق جوانمرد به فریاد مرا

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹

 

کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل

مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل

نقد فرصت که به غمخواری دل خرج کنی

صرف کن خانه خراب از پی غمخواری دل

گر نه بیماری چشمان تو ساریست چرا

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

عشق اگر یار شود از اثر زاری دل

سر زلفی به کف آرم به مددکاری دل

چه کنم آه که بر بستر گل خوابش نیست

عاجزم سخت حریفان، ز پرستاری دل

خویش را یک تنه بر قلب صف مژگان زد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۱

 

فرش داغ، ار نشود بستر بیماری دل

سنگ فرسوده شود زیر گرانباری دل

بارها از نفسم بیضهٔ فولاد گداخت

عقده ای عشق ندیده ست به دشواری دل

حزین لاهیجی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

باور کس نشود قصه ی بیماری دل

تا گرفتار نگردد به گرفتاری دل

یار بی رحم و به جان من ز گرفتاری دل

کیست یاران که در این حال کند یاری دل

من و دل زار چنانیم که شب ها نکنند

[...]

رفیق اصفهانی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

فرصتی کو که کنم فکر پرستاری دل

آخر عمر من و اول بیماری دل

یغمای جندقی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل

کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل

بس که دل بر سر دل ریخته‌ای دل به رهش

که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل

غیر عناب لب و نار رخ و سیب ز نخ

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

حالت چشم تو و قصه بیماری دل

می توان یافت طبیب از اثر زاری دل

بخت بیدارتو داند که من و مردم چشم

چشم خوابی نکنیم از غم بیماری دل

من و چشم تو و دل هر سه علیل و بیمار

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode