دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل
کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل
ای که بر زاری دل می کنی انکار بیا
گوش بر سینه من نه بشنو زاری دل
کوی تو منزل دلهاست کسی چون گذرد
که نیاید به زمین پای ز بسیاری دل
مدت هجر ز حد می گذرد صبر کجاست
که درین واقعه صعب کند یاری دل
خوانده ام قصه عشاق بسی نیست در آن
جز جفاکاری دلدار و وفاداری دل
گر به وصلت نرسم درد طلب نیز خوش است
نیست مطلوب جز اینم ز طلبکاری دل
عمرها شد که دل جامی ازین غم خون است
که کند با تو دمی شرح جگرخواری دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره درد و رنج دل صحبت میکند و به شدت از بیماری دل ناله میکند. او میگوید که هیچکس نباید به گرفتاری دل مبتلا شود و به معشوق خود میگوید که اگر به زاری دل توجه نکند، به این درد گوش فرا دهد. او توصیف میکند که در کوی معشوق، دلها دچار مشکل میشوند و بسیاری از دلها به زمین میافتند. شاعر در مورد مدت هجر و صبر سخن میگوید و اشاره میکند که داستان عشقها غالباً شامل جفاکاری معشوق و وفاداری عاشق است. او حتی اگر به وصال نرسد، درد طلب را نیز خوش میداند و در نهایت از غمی صحبت میکند که سالهاست دلش را میآزارد و میخواهد با معشوقش به اشتراک بگذارد.
هوش مصنوعی: دوستان، چقدر ناله کنم از درد دل؟ هیچکس را نمیخواهم که به این درد و رنج دچار شود.
هوش مصنوعی: ای کسی که به درد و رنج دل من بیتوجهی میکنی، بیا و به صداهای دل من گوش کن تا بشنوی چگونه زار میزنم.
هوش مصنوعی: محل تو جایی است که دلها در آن جا دارند. اگر کسی از آنجا بگذرد، نمیتواند به زمین پا بگذارد، زیرا از محبت و احساسات دلهای بسیاری پر شده است.
هوش مصنوعی: مدت دوری بسیار طولانی شده است. صبر کجاست وقتی که در این شرایط سخت، دل به یاری نیاز دارد؟
هوش مصنوعی: در داستانهای عاشقانهای که خواندهام، بیشتر از هر چیز دیگر شاهد ستمگری محبوب و وفاداری دلباختگان هستیم.
هوش مصنوعی: اگر به وصالت نرسم، حتی درد و رنج طلب هم برایم لذتبخش است. هیچ چیز جز این احساس طلب از دل، برایم خواستنی نیست.
هوش مصنوعی: این سالها، دل من از غم و درد به مانند جامی پر از خون است. آرزو دارم که لحظهای با تو بنشینم و از زخمهای دل و رنجهای درونم بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رسته بودم مه من چندگه از زاری دل
از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل
تو همی آیی و صد غارت جان از هر سو
در چنین فتنه کجا صبر کند یاری دل؟
هر کسی با دل آزاد ازین شهر گذشت
[...]
نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل
نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل
دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست
یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!
طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا
[...]
خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل
که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل
راهزن را نبود باک ز فریاد جرس
ترک یغما نکند غمزه ات از زاری دل
دید چون بیکسی ما دل آهن شد نرم
[...]
مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل
که شب زلف بود زنده زبیداری دل
بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد
من که آزاد نگشتم ز گرفتاری دل
تیغ خورشید ز خاکستر شب نورانی است
[...]
کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل
مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل
نقد فرصت که به غمخواری دل خرج کنی
صرف کن خانه خراب از پی غمخواری دل
گر نه بیماری چشمان تو ساریست چرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.