گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رسته بودم مه من چندگه از زاری دل

از نمکدان تو شد تازه جگر خواری دل

تو همی آیی و صد غارت جان از هر سو

در چنین فتنه کجا صبر کند یاری دل؟

هر کسی با دل آزاد ازین شهر گذشت

من گرفتار بماندم به گرفتاری دل

دل گنه کرد که عاشق شد و نزد خوبان

نشود عفو همه عمر گنه کاری دل

وقتی افگن نظری جانب من، ای خورشید

که سیه روی بماندم ز شب تاری دل

وقت آن است که دستی دهی، ای دوست، به لطف

که فرو رفتم در گل ز گرانباری دل

عشقت افگند میان من و دل بیزاری

بر رخ از خون نگر، اینک خط بیزاری دل

می شود زلف تو ز آسیب نسیمی درهم

بس که بیتاب شد از زحمت بسیاری دل

عشق گویند که کار دل بیدار بود

بهره ام خواب اجل بود ز بیداری دل

پند گویا، هم ازین گونه خرابم بگذار

که نمی آید ازین خسرو معماری دل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل

کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل

ای که بر زاری دل می کنی انکار بیا

گوش بر سینه من نه بشنو زاری دل

کوی تو منزل دلهاست کسی چون گذرد

[...]

هلالی جغتایی

نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل

نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل

دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست

یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

[...]

کلیم

خم زلفی است دگر دام گرفتاری دل

که درو موی نگنجیده ز بسیاری دل

راهزن را نبود باک ز فریاد جرس

ترک یغما نکند غمزه ات از زاری دل

دید چون بیکسی ما دل آهن شد نرم

[...]

صائب تبریزی

مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل

که شب زلف بود زنده زبیداری دل

بند و زنجیر مرا کیست که از هم گسلد

من که آزاد نگشتم ز گرفتاری دل

تیغ خورشید ز خاکستر شب نورانی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل

مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل

نقد فرصت که به غمخواری دل خرج کنی

صرف کن خانه خراب از پی غمخواری دل

گر نه بیماری چشمان تو ساریست چرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه