گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح دلشاد خاتون

 

ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست

که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است

خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر

همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست

هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود

[...]

سلمان ساوجی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است

جانم آن لحظه که غمگین تو باشد شاد است

الم و درد تو سرمایه روح و راحت

ستم عشق تو پیرایه عدل و داد است

عشق تو شاه سراپرده ملک ازل است

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

سرو تا بندهٔ بالای تو شد آزاد است

هر نفس کآن نه به یادِ تو برآید باد است

لطف فرمای و بده دادِ اسیران امروز

که تو را لطف خدا منصب شاهی داد است

غمزه چشم ستم آموز تو را شاگرد است

[...]

خیالی بخارایی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

لب فروبستن ناصح گرهی بر باد است

صد ره این بست و گشادم بر یاد است

گل حسن تو بود در همه جا فصل بهار

بلبل باغ نوا از همه غم آزاد است

آدمی را ز همه چیز نفس منتخب است

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است

نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است

چه توان کرد، هنر قسمت ما شد ز جهان

برطرف کی شود آن عیب که مادرزاد است

گر نمیرم، همه شب شمع صفت می میرم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح امام مهدی (عج)

 

از فغان من سودازده در فریاد است

آسمان همچو سبویی که به راه باد است

جوش سیلاب غمم بین که نگویی دیگر

چار دیوار عناصر ز چه بی بنیاد است

همچو آتش ز جهان حاصل من دود دل است

[...]

سلیم تهرانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ما خراب غم و خمخانه ز می آباد است

ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است

خیز و از شعله می آتش نمرود افروز

خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است

سیل کهسار خم از میکده در شهر افتاد

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

توبه بگذار اگر بلخ اگر بغداد است

جام بردار اگر هفت اگر هفتاد است

برو ای مفتی شهر اینقدر از عقل ملاف

هست شاگرد من آن کس که ترا استاد است

عنقریب است که بینی حرم از صید تهی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴

 

دل به دخت رزم از خوش پسران آزاد است

ای خوشا وصل عروسی که به از داماد است

جای در کله نمرود خرد کن مهراس

پشه باده که با مستی رحمت باد است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴

 

دل به دخت رزم از خوش پسران آزاد است

ای خوشا وصل عروسی که به از داماد است

یغمای جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

قتل عشاق نه از عارض او بیداد است

که در آیین وفا کشتن عارض داد است

کرد صیدم به نگاهی و نیامد به سرم

ناله ی من از این ناوک از آن صیاد است

از چه روی آه مرا قوت تأثیر نبود

[...]

صفایی جندقی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

هر دلی کز تو شود غمزده، آن دل شاد است

هر بنایی که خراب از تو شود آباد است

ره به ویرانه عشق آر و برو در بر بند

عقل را خانه تعمیر، که بی بنیاد است

کمر بندگی عشق نبندد به میان

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

آن که در عشق بتان هر نفسش فریاد است

نیست عاشق، هوسی دارد و بی بنیاد است

عجب ازمرحله عشق بتان است بسی،

ای بسا شیر، که آهو بچه اش صیاد است

ز اشتیاق لب چون شکر شیرین، خسرو

[...]

افسر کرمانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱۳ - اوضاع داخله

 

اصفهان شکر که چون هشت بهشت آباد است

دل مردم همه از داد حکومت شاد است

بس که فکر و قلم و نطق و بیان آزاد است

حرف مردم همه از دوره استبداد است

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode