هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است
جانم آن لحظه که غمگین تو باشد شاد است
الم و درد تو سرمایه روح و راحت
ستم عشق تو پیرایه عدل و داد است
عشق تو شاه سراپرده ملک ازل است
کانچه فرمود بجان کیش و بجان منقاد است
ز آتش عشق بسوز ای دل و خاک ره شو
زانکه جز شیوه عشق آنچه شنیدی باد است
عمر باقی طلب از عشق که این چند نفس
که بر آنست حیات همه بی بنیاد است
قدر خود را بشناس ای دل و ارزان مفروش
که وجودت شرف کارگه ایجاد است
خسروان خاک رهش تاج سر خود سازند
هر که شیرین مرا شیفته چون فرهاد است
رسم جانبازی عشاق بیاموز حسین
که در این شیوه ترا حسن رخش استاد است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عشق و جایگاه ویژه آن میپردازد. او میگوید که کسی که به عشق محبوب میرسد از دنیا آزاد میشود و در لحظههای غم محبوب، جانش شاد است. عشق را به عنوان سرمایهای گرانبها معرفی میکند و آن را فراتر از درد و رنج میداند. شاعر از آتش عشق میسوزد و میگوید که زندگی بدون عشق ارزش ندارد. همچنین، ارزش وجود انسان را یادآور میشود و میفرماید که باید قدر خود را شناخت و خود را ارزان نفروخت. در نهایت، به یادگیری روش جانبازی عشق اشاره میکند و عشق را به عنوان یک هنر و ویژگی خاص معرفی میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق تو شود، از دست دیگران آزاد میشود. جانم، آن لحظه که تو غمگین باشی، او شاد است.
هوش مصنوعی: درد و رنج تو موجب تقویت روح و آرامش زندگیام است و عاشقانهام به تو، نشانهای از عدالت و انصاف است.
هوش مصنوعی: عشق تو به عنوان مرکز و بنیاد وجود، همه چیز را در عالم هستی شکل میدهد و آنچه که اعلام شده و مقرر شده، بر اساس این عشق است که جانها تسلیم و مطیع آن هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، از آتش عشق بسوز و مانند خاک در راه عشق ذوب شو؛ زیرا هر چیزی جز راه عشق، فقط مانند باد است و بیارزش.
هوش مصنوعی: عمر باقیماندهات را از عشق بخواه، زیرا این چند نفس که داریم، تمام زندگیمان بیاساس و بیپایه است.
هوش مصنوعی: ای دل، ارزش خود را بشناس و خودت را پایینتر از ارزش واقعیات قرار نده، زیرا وجود تو دارای ارزش و جایگاه والایی در جهان هستی است.
هوش مصنوعی: سلطنتنشینان برای او که شیرین را مانند فرهاد دوست دارد، مانند تاج بر سر خود میگذارند.
هوش مصنوعی: آموختن عشق و فداکاری را از حسین بگیر، چرا که در این مسیر، حسن، زیبایی ویژهای دارد و استاد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست
که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است
خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر
همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست
هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود
[...]
سرو تا بندهٔ بالای تو شد آزاد است
هر نفس کآن نه به یادِ تو برآید باد است
لطف فرمای و بده دادِ اسیران امروز
که تو را لطف خدا منصب شاهی داد است
غمزه چشم ستم آموز تو را شاگرد است
[...]
لب فروبستن ناصح گرهی بر باد است
صد ره این بست و گشادم بر یاد است
گل حسن تو بود در همه جا فصل بهار
بلبل باغ نوا از همه غم آزاد است
آدمی را ز همه چیز نفس منتخب است
[...]
گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است
نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است
چه توان کرد، هنر قسمت ما شد ز جهان
برطرف کی شود آن عیب که مادرزاد است
گر نمیرم، همه شب شمع صفت می میرم
[...]
ما خراب غم و خمخانه ز می آباد است
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است
خیز و از شعله می آتش نمرود افروز
خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است
سیل کهسار خم از میکده در شهر افتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.