گنجور

 
سلیم تهرانی

گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است

نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است

چه توان کرد، هنر قسمت ما شد ز جهان

برطرف کی شود آن عیب که مادرزاد است

گر نمیرم، همه شب شمع صفت می میرم

مرگ چون خواب، من سوخته را معتاد است

سست بنیاد بود ظلم، ز هم خواهد ریخت

چون زره، خانه ی زنبور گر از فولاد است

از کسانی که به باغ آمد و رفتی دارند

خانه خواهی که مرا هست، همین صیاد است

ترک شغل هوس از عشق دلم کرد سلیم

نکند بی ادبی طفل چو با استاد است