انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان اعظم سنجربن ملکشاه
ای ز تیغ تو در سرافرازی
ملک ترکی و ملت تازی
روزگاری به حل و عقد و سزد
به چنین روزگار اگر نازی
بحر سوزی چو در سخط رانی
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح مجدالدین ابوالحسنالعمرانی اذا شرفه السطان بالتشریف
اختیار سکندر ثانی
زبدهٔ خاندان عمرانی
مجد دین خواجهٔ جهان که سزاست
اگرش خواجهٔ جهان خوانی
کار دولت چنان بساخت که نیست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - در تعریف علم و شان آن
دیدهٔ جان بوعلی سینا
بود از نور معرفت بینا
سایهٔ آفتاب حکمت او
یافت از مشرق و لوشینا
جان موسی صفات او روشن
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲
انوری چون خدای راه نمود
مصطفی را به نور لوشینا
برد قدرش به دولت فرقان
پای بر فرق گنبد مینا
نور عرشش به عرش سایه فکند
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در تهدید
آفتاب سخا حمیدالدین
دور از مجلس تو مرگ فجا
نی شکر گفتهای و می نرسید
شاعرم هم به مدح و هم به هجا
... خر یاد میکنم لیکن
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - وقتی انوری را درد پایی عارض گشته و ناصرالدین طاهر به عیادت وی رفته در شکر آن و عذرخواهی این قطعه گفته است
این فلک پیش طالع نیکت
کرده بردار اختر بد را
فتح باب کفت به بار آرد
قلب دیماه شاخ بسد را
مستعد قبول نطق کند
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - در هجا گوید
مینبینی که روزگار چه کرد
به فلک برکشید دونی را
بر سر آدمی مسلط کرد
آنچنان خر فراخ کونی را
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فیالهجا
گفته بودی که کاه و جو بدهم
چون ندادی از آن شدم در تاب
بر ستوران و اقربات مدام
کاه کهتاب باد و جو کشکاب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در طلب شراب گوید
میر حیدر ایا که خیزد جود
از کف تو چو از شراب طرب
دوستت انوری که نگشاید
جز به یادت ز دوستداری لب
سه شبانروز شد که از مستی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه
گره عهد آسمان سست است
گره کیسهٔ عناصر سخت
آنکه بگشاد هیچ وقت نبست
گره عهد و بندگیش ز بخت
کیست بحری که موج بخشش اوی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - در شرح اشتیاق گوید
به خدایی که از میان دو حرف
هفت چرخ و چهار طبع انگیخت
بوی کافور و عود و مشک آورد
رنگ طاوس و کبک و زاغ آمیخت
که مرا درد هجر تو بر سر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲
به خدایی که در ولایت غیب
عالم السر و الخفیاتست
که غمت شه رخم به اسب فراق
آن چنان زد که بیم شهماتست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳ - شراب خواهد
ای کریمی که در عطا دادن
خاک پایت مرا به سر تاجست
جان شیرین من به تلخ چو آب
به سر تو که نیک محتاجست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی و شکر نعمت او
از خواص سخای مجد کرم
که همه دین و دانش و دادست
آنکه گردون در انتظام امور
تا که شاگرد اوست استادست
آنکه تا بنده میخرد جودش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - در طلب جو این قطعه فرموده
ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو دادست
دان که من بنده را خداوندی
میوه و گوشتی فرستادست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸
به خدایی که از کمان قضا
تیر تقدیر را روان کردست
چشمهٔ آفتاب رخشان را
خازن نقد آسمان کردست
کز نحیفی و ناتوانی و ضعف
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - در آرزومندی
به خدایی که روز را دامن
با گریبان شب گره کردست
پشت چرخ از نهیب تیر قضا
جفته همچون کمان به زه کردست
کارزوی توام جهان فراخ
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۲
به خدایی که با بزرگی او
چرخ با آنچه اندرو خردست
که مرا پای در رکاب سفر
دست بوسیدن تو آوردست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - مطایبه
دوش در خواب من پیمبر را
دیدمش کو ز امت آزردست
گفتمش ای بزرگ چت بودست
طبع پاک تو از چه پژمردست
گفت زین مقر یک همی جوشم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - اظهار اشتیاق کند
به خدایی که در پرستش خویش
آسمان را رکوع فرمودست
دست حکمش به کیلهٔ خورشید
خرمن روزگار پیمودست
که ز چشمم به عشق خدمت تو
[...]