عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲
عشق بی درد ناتمام بود
کز نمک دیگ را طعام بود
نمک این حدیث درد دل است
عشق بی درد دل حرام بود
کشته عشق گرد و سوخته شو
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶
هر که را با لب تو پیمان بود
اجل او از آب حیوان بود
هر که روی چو آفتاب تو دید
همچو من تا که بود حیران بود
در نکویی پسندهٔ جایی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹
هر که را ذرهای وجود بود
پیش هر ذره در سجود بود
نه همه بت ز سیم و زر باشد
که بت رهروان وجود بود
هر که یک ذره میکند اثبات
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱
مرد یک موی تو فلک نبود
محرم کوی تو ملک نبود
ماه دو هفته گرچه هست تمام
از جمال تو هفت یک نبود
چون جمال تو آشکار شود
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸
زلف را چون به قصد تاب دهد
کفر را سر به مهر آب دهد
باز چون درکشد نقاب از روی
همه کفار را جواب دهد
چون درآید به جلوه ماه رخش
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰
هر که را ذوق دین پدید آید
شهد دنیاش کی لذیذ آید
چه کنی در زمانهای که درو
پیر چون طفل نا رسید آید
آنچنان عقل را چه خواهی کرد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹
دلبرم رخ گشاده میآید
تاب در زلف داده میآید
در دل سنگ لعل میبندد
کو چنین لب گشاده میآید
شهسوار سپهر از پی او
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳
تشنه را از سراب چگشاید
سایه را ز آفتاب چگشاید
آب حیوان چو هست در ظلمات
از نسیم گلاب چگشاید
نیست این کار جنبش و آرام
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴
دو جهان بیتوام نمیباید
نه یکی بس دو ام نمیباید
هرچه خواهم ز تو تو به زانی
از توام جز توام نمیباید
قبلهام چون جمال روی تو بس
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹
رخ ز زیر نقاب بنماید
همه عالم خراب بنماید
گوشمالی که هیچکس ننمود
به مه و آفتاب بنماید
اختران را که ره دو اسبه روند
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳
تا که گشت این خیالخانه پدید
هر زمان گشت صد بهانه پدید
ناپدید است عیسی مریم
قصهٔ سوزن است و شانه پدید
صد جهان ناپدید شد که نشد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰
عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید
قصهٔ تو همی نبشت دلم
چون به سر مینشد قلم برسید
دلم از بس که خون بخورد از او
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲
اشک ریز آمدم چو ابر بهار
ساقیا هین بیا و باده بیار
توبهٔ من درست نیست خموش
وز من دلشکسته دست بدار
جام درده پیاپی ای ساقی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷
هر که زو داد یک نشانی باز
ماند محجوب جاودانی باز
چون کس از بی نشان نشان دهدت
یا تو هم چون دهی نشانی باز
مرده دل گر ازو نشان طلبد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸
هر که سر رشتهٔ تو یابد باز
درش از سوزنی کنند فراز
عاشق تو کسی بود که چو شمع
نفسی میزند به سوز و گداز
باز خندد چو گل به شکرانه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱
ذرهای دوستی آن دمساز
بهتر از صد هزار ساله نماز
ذرهای دوستی بتافت از غیب
آسمان را فکند در تک و تاز
باز خورشید را که سلطانی است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲
منم اندر قلندری شده فاش
در میان جماعتی اوباش
همه افسوس خواره و همه رند
همه دردی کش و همه قلاش
ترک نیک و بد جهان گفته
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶
آخر ای صوفی مرقع پوش
لاف تقوی مزن ورع مفروش
خرقهٔ مخرقه ز تن برکن
دلق ازرق مرائیانه مپوش
از کف ساقیان روحانی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
ای لب تو نگین خاتم عشق
روی تو آفتاب عالم عشق
تو ز عشاق فارغ و شب و روز
کار عشاق بیتو ماتم عشق
نتوان خورد بیتو آبی خوش
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳
خط مکش در وفا کزآن توام
فتنهٔ خط دلستان توام
بی تو با چشم خون فشان همه شب
در غم لعل درفشان توام
از دهانت چو گوش را خبر است
[...]