گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٢

 

گر چو سندان بود ترا دندان

چون کهن شد ز دردمندانست

در جوانی مرا چو سندان بود

آنچه دندان و وزن دندانست

وین زمانم که نوبت پیری است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵۵

 

گر جهانی ز دست تو برود

مخور اندوه آن که چیزی نیست

عالمی نیز ار بدست افتد

هم مشو شادمان که چیزی نیست

بدو نیک جهان چو برگذر است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٧

 

لاله را گفتم ای پری پیکر

صورتت خوب و سیرتت نیکوست

بازگو این سیه دلی از چیست

مگرت زحمتی رسید از دوست

گفت نی نی که زر ندارم زر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٨

 

ما بدوری فتاده ایم کنون

که عجائب درو فراوانست

زان عجائب یکی بخواهم گفت

که نمودار اکثر انست

بسلامت نمیزید اکنون

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٩

 

مرد آزاده در میان گروه

گر چه خوشگوی و عاقل و داناست

محترم آنگهی تواند بود

که از ایشان بمالش استغناست

وانکه محتاج خلق شد خوارست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٢

 

من نگویم که از فوائد تو

هر زمانی دو صد فتوحم نیست

یا که لطف مسیح خاصیتت

مدد زندگی و روحم نیست

وعده تو وفا شود لیکن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶۶

 

مطبخی ایست ناگوار مرا

شهره گشته بآش پختن کست

تا بشام از سحر بود بنگی

وز سحر تا بشام باشد مست

هر چه از مایعات یافت بریخت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧۵

 

نکند عمر خویشتن ضایع

هر که در عقل او قصوری نیست

هر چه او را جماد میشمرند

هیچش از نیک و بد شعوری نیست

آدمی نیز اگر بهرزه زید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٩

 

هر که رنجی کشید و گنج نهاد

بضرورت به دیگران بگذاشت

چون نظر میکنی در آخر کار

حاصل گنج غیر رنج نداشت

خرم آنکس که همچو ابن یمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٠

 

هر یکی از شهان بوقت شکار

صید دیگر کند بقوت بخت

شاه یحیی چو عزم صید کند

شهریاران رباید از سر تخت

باد پاینده تا جهان گیرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨١

 

هر که در کارها مشاوره کرد

گلبن باغ دولتش بشکفت

هر مهمی که باشد از بدو نیک

در جهان با دو شخص باید گفت

اولا آنکه او بحق گوئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٢

 

هر که در صبح از بگه خیزی

در دل از مهر حق چراع افروخت

هر چه خاشاک راه او میشد

بر سر آتش فناش بسوخت

آدمی زاد را طریق معاش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٣

 

هر که را در جهان همی بینی

گر گدائی و گر شهناهیست

طالب لقمه ایست و ز پی آن

در تک چاه یا سر چاهیست

مقصد خلق جمله یکچیز است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٣

 

غرمائی که داشتم زین پیش

که از ایشان بمن رسیدی رنج

همچو قارون فرو شدند بخاک

جمله و باز ماند ز ایشان گنج

هر یکی را بغیر مظلمه نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۴

 

هر که دارد کفاف عیش چنان

که نباشد بدیگری محتاج

کلبه ئی نیز باشدش که ازان

نکند هر دمش کسی اخراج

در جهان پادشاه وقت خود است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۵

 

هر که را دسترس بنقره و زر

باشد و بهره بر ندارد هیچ

وانکه بر آب زندگانی خویش

تخم خیرات می نکارد هیچ

ابر او بر زمین تشنه دلان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠۵

 

ای دل ار چند در سفر خطرست

کس سفر بیخطر کجا یابد

آنچه اندر سفر بدست آید

مرد آن در حضر کجا یابد

هر که در سایه گشت گوشه نشین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٨

 

ایدل ایام مستیت بگذشت

بعد از اینت بهوش باید بود

از کدورات شیطنت رستی

با صفای سروش باید بود

سوی شیبت چو روی تاختن است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١١

 

ای شه کامران وجیه الدین

ای چو نام تو طالعت مسعود

رخ نهاده به بندگی چو ایاز

بر بساطت هزار چون محمود

چاکرت لاشه اسبکی دارد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١۶

 

اهل دنیا سه فرقه بیش نیند

چون طعام اند و همچو دارو و درد

فرقه ئی چون طعام در خورند

که از ایشان گزیر نتوان کرد

باز جمعی چو داروی دردند

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۱
sunny dark_mode