مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح ابونصر پارسی و شرح گرفتاری
از پس من غمست و پیش غم است
ز بر من نمست و زیر نم است
این دل بسته خسته درد است
وین تن خسته بسته الم است
عجبا هر چه بیش می نالم
[...]
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۵ - اولئک کالانعام بل هم اضل واُولئک هم الغافلون
صلح با عدل و جنگ باستماست
با بدی نیک و با نشاط غم است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۱ - فیالامثال والمواعظ، الفقر سواد الوجه والدُّنیا دارالزوال و تغیّرالاحوال و الانتقال
با سیه روی خوشدلی بهم است
طربانگیز سرخ روی کم است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۲ - فی قضائه و قدره و امره و صنعه
آنکه عامی و آنکه از علماست
آنکه محکوم و آنکه از حکماست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲۹ - در بینوایی و فقر دبیران گوید
ملک بیملّت آشنای غم است
شاه دیندار و ملک جوی کم است
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان
چون منی را مگو که مثل کم است
مثل من خود هنوز در عدم است
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
شاه را هفت نازنین صنم است
هر یکی را ز کشوری علَم است
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
عدل من عذر خواه آن ستم است
آن نه از بخل و این نه از کرم است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۹۰ - در بیان آنکه عالم معنی چون آب است و صور چون کف و یخ که در فراق دریای معنی منجمد شده اند از این روی در و دیوار این عالم را جماد میگویند که یخ گرفته است و در او نرمی و روانی نیست، عاقل یخ را آب میبیند زیرا موقوف نظر آفتاب است که باز آب شود. عالم و صور اول معنی بودند و علم محض بیچون و چگونه، باز آخر چون آفتاب قیامت درتابد معنی شوند که کل شیئی یرجع الی اصله(و کل شیئی هالک و الا وجهه)
کفک را لطف و خوبیش زیم است
زانکه از یم ورا نصیب نم است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۴۹ - در بیان نقل فرمودن شیخ کریم الدین پسر بکتمر رحمة اللّه علیه. و در تقریر آنکه چون ولیی از این جهان رحلت کند نباید نومید شدن. که تا جهان قایم است اولیای حق دایم خواهند بودن. زیرا مقصود حق تعالی از این عالم و ازین خلق وجود مبارک ایشان است نه صورت جهان و جهانیان
قطرۀ روح کاندر این تن ماست
مثل روغن است اندر ماست
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۸ - در ستایش علمی که بدان مستفیذ می توان شد
آن زمانی که عقل را قلم است
در بیانش فواید و حکم است
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب
مگر آنجا که میرسی عدم است
ورنه نادیده در وجود کم است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۵ - تحقیق
من و تو، بی من و تو، ما و شماست
همه یک ذات و کثرت از اسماست
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۲ - الضلال المبین الفرقة الاولی
زانکه گردش نشانۀعدم است
نقص و تغییر دایماً بهم است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۲ - الضلال المبین الفرقة الاولی
قدر کوکب به نزد حق نه کم است
قول «والنجم» آیت قسم است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل اول » بخش ۲ - عین الیقین
آنکه ذات آفرین بیش و کم است
از صفت آفریدنش چه غم است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل دوم » بخش ۴ - حق الیقین
در جهانی که خالی از ستم است
سبب فعل و غایتش بهم است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل دوم » بخش ۵ - الضلال المبین
در قضا جمله چیزها بهم است
در قدر پیش و پس، فزون و کم است
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۲
عقل مرغی ز آشیانه ی ماست
چرخ گردی ز آستانه ی ماست
شمس مشرق فروز عالمتاب
شمسه ی طاق تابخانه ی ماست
خون چشم شفق که می بینی
[...]