گنجور

 
سنایی

داده از حکم تو تمنّی را

امر دین را و عقل دنیی را

آنچه زاید ز عالم از امرست

وآنچه گوید نبی هم از امرست

کفر و دین خوب و زشت و کهنه و نو

یرجع الامر کلّه زی او

هرچه در زیر امر جبّارند

همه بر وفق امر بر کارند

همه مقهور و قدرتش قاهر

صنع او بر ظهورشان ظاهر

همه موقوف قدرت و حلمش

همه محبوس سابق علمش

آنکه عامی و آنکه از علماست

آنکه محکوم و آنکه از حکماست

همه را بازگشت حضرت اوست

هرکرا مُنّتی است مِنت اوست

عقل را نقل کرده اسبابش

نفس را پی بریده انسابش

نسب نفس سوی عالم جان

همچو کورست و گوهر عمان