عقل مرغی ز آشیانه ی ماست
چرخ گردی ز آستانه ی ماست
شمس مشرق فروز عالمتاب
شمسه ی طاق تابخانه ی ماست
خون چشم شفق که می بینی
جرعه های می شبانه ماست
صید ما کیست آنک صیادست
دام ما چیست آنچ دانه ی ماست
تیر ما بگذرد ز جوشن چرخ
زانکه قلب فلک نشانه ی ماست
ما بافسون کجا رویم از راه
که دو عالم پر از فسانه ی ماست
گرچه ز اهل زمانه شادنئیم
شادی آنک در زمانه ی ماست
جنت ار هست خاک درگه اوست
زانکه مأوای جاودانه ماست
در بسیط جهان کنون خواجو
همه آوازه ی ترانه ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی جایگاه انسان در جهان و ارتباطش با عالم و طبیعت میپردازد. شاعر از عقل و دانش بهعنوان پرندهای ناگزیر از آشیانهاش یاد میکند و از نور و درخشش شمس بهعنوان منبع روشنایی زندگیاش صحبت میکند. او به عشق و احساسات عمیق اشاره میکند و میگوید که سعادت و خوشبختی در دست ماست. شاعر همچنین به زیبایی و شگفتیهای جهان اشاره میکند و بر این باور است که زندگی انسان با داستانها و افسانهها پیوند خورده است. نهایتاً، او به شادی و آرامش در زندگی اشاره میکند و میگوید که بهشت واقعی در مکانهایی که انسان با عشق و امید ساخته است، وجود دارد.
هوش مصنوعی: عقل ما مانند پرندهای است که از خانهمان دور شده و افکار ما همچون چرخهای زمان از آستانهامان عبور میکنند.
هوش مصنوعی: شمس که نور افشان و منبع روشنی است، همانند خورشید تابناکی در آسمان ماست و میتاباند بر خانهی ما.
هوش مصنوعی: آنچه که به عنوان رنگ سرخ افق در هنگام صبح میبینی، در واقع نوشیدنیهای شبانه ماست که به شکل اشک جریان دارد.
هوش مصنوعی: صیدی که ما به دنبال آن هستیم، همان صیادی است که ما را شکار کرده است. دام ما هم چیزی جز دانهای نیست که ما را به سوی خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: تیر ما از زره آسمان عبور میکند، زیرا دل آسمان نشان ما را دارد.
هوش مصنوعی: ما کجا میتوانیم برویم وقتی که تمامی جهان پر از داستانها و افسانههای ماست؟
هوش مصنوعی: اگرچه ما از مردم این زمان خوشحالیم، ولی شادی واقعی در زمانهای دیگر است.
هوش مصنوعی: بهشت اگر در جایی وجود دارد، در درگاه اوست، زیرا که آنجا مکانی است که ما ابدی خواهیم بود.
هوش مصنوعی: در دنیای وسیع امروز، نام و آوازه خواجو در همه جا به عنوان آوازخوانی معروف شناخته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پس من غمست و پیش غم است
ز بر من نمست و زیر نم است
این دل بسته خسته درد است
وین تن خسته بسته الم است
عجبا هر چه بیش می نالم
[...]
صلح با عدل و جنگ باستماست
با بدی نیک و با نشاط غم است
چون منی را مگو که مثل کم است
مثل من خود هنوز در عدم است
شاه را هفت نازنین صنم است
هر یکی را ز کشوری علَم است
کفک را لطف و خوبیش زیم است
زانکه از یم ورا نصیب نم است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.