گنجور

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » کسری و دهقان

 

هان به پاداش این سخن بستان

از خزینه دو بدرهٔ دیگر!...

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان

 

به جز این علم اجتماع بشر

که ز باطل شده است باطل‌تر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات

 

باده و این همه ز باده بتر

که برآورده دودمان از سر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

من و آن سه برون شدیم از در

ماند در خانه جفت بی‌همسر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک

 

نیست بین مبال و محبس‌، در

در مبالند حبسیان یکسر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

مجرمی گر نشد به فعل مقر

میکنندش شکنجه‌های مضر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۹ - تمثیل

 

دست‌بند و شکنجه‌های دگر

تاز‌بانه ز جملگی بدتر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی

 

ناگهان بانگ تیر خاست ز در

چند تیر از قفای یکدیگر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی

 

شد «‌مدرس» ازین حدیث خبر

«‌بهبهانی‌» و دوستان دگر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

 

دایه‌ای مهربان‌تر از مادر

که بریده است کودکان را سَر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

 

نه شرف بوی کرده‌ای نه گهر

نه پدر دیده‌ای و نه مادر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۴ - در صفت محبس تأمینات

 

از نسیمی که می‌وزید بدر

می‌پریدم ز خواب وقت سحر

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۸۹
sunny dark_mode