سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - تصویرپردازی خیالی از مردی شکمباره به عنوان تمهیدی برای مدح اسلام خان و توصیف سفره نعم او
بحر از موج، وقت طوفانش
می دهد یادی از شترخانش

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۰
ور بود مثل طبع شیطانش
بخت سازد قرین خذلانش

قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچهها » دیباچه ششم
آن که در بحر قلزم است غریق
چه تفاوت کند ز یارانش
عاشق کعبه خوار میدارد
که بپا میخلد مغیلانش

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳
هر کرا خواندی از نکویانش
لاجرم نیست عهد و پیمانش
هر که سرو و گلش در ایوانست
نرود دل بسوی بستانش
چشم هر کاو بر آن دو ابرو دوخت
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶
دل نمک سود لعل خندانش
جان بر آتش زآب دندانش
نوک پیکانت ار خورد طفلی
چه تمتع زشیر پستانش
هر که دارد چنین گلی رعنا
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲
عاشق ار کامل است ایمانش
کفر و اسلام هست یکسانش
زخمی تیر عشق را نازم
که بدل مرهم است پیکانش
مصحف عشق آیه قتل است
[...]

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷
گر هلاک من است عنوانش
سر نپیچم ز خط فرمانش
مرد میدان عشق دانی کیست
آن که اندیشه نیست از جانش
کس به میدان عشق روی نکرد
[...]

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵۴ - شفایی اصفهانی
بود غفلت ز سلخِ پیکانش
که به تن بود آن نه برجانش

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳
بر دلم خورده تیر مژگانش
نبرم جان ز زخم پیکانش
خویش را یوسف افکند در چاه
گر ببیند چه زنخدانش
خوار گردد به چشم بلبل گل
[...]

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۳ - روز عاشورا
«کربلا شد خزان گلستانش
که شکفت ارغوان ز دامانش»
فلک از دست تو مرا در دل
هست دردی که نیست درمانش
در دلم درد بی دوایی هست
[...]

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲
دل نبندی بچرخ و دورانش
وان تهی طبل و کهنه انبانش
خون دل خور ز جام غم، کین زال
همه خون است شیر پستانش
غیر خوناب چشم و لخت جگر
[...]

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - برای شاهزاده خانم عیال عمادالملک طبسی نگاشته شده
بوستانی ز طبع دهقانش
کشته و گشته بوستان بانش

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۲۵ - دست به دامان!
گر رسد دست من به دامانش
میزنم چاک تا گریبانش
عمرم اندر غمت بپایان شد
شب هجر تو نیست پایانش
درد عشق آنقدر نصیبم کن
[...]

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۷ - در راه کردستان
حشمت الملک آن که عنوانش
پیش من اینکه خواندمی خانش
روز از صحبتش به تنگم و شب
عاجز از قل قل قلیانش
مزه حرف بی رویه زدن
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۷ - حکایت در بخل و امساک
بود در زیر حکم و فرمانش
از در مصر تا خراسانش
